اشکوفه. شکوفه و بهار درخت باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نزدیک به پهلوی ویشکوفک و لغت یهودی ایرانی گوشکوفتن. شکوفه. (جهانگیری) (از رشیدی). شکوفه که چیزی است شبیه به گل که از درختان میوه دارو غیر آنها بیرون می آید. (فرهنگ نظام) : بهنگام بشکوفۀ گلستان برون برد لشکر ز زابلستان. فردوسی. وگر بازگردی بزابلستان بهنگام بشکوفۀ گلستان. فردوسی.