جدول جو
جدول جو

معنی بشکوفه - جستجوی لغت در جدول جو

بشکوفه
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
تصویری از بشکوفه
تصویر بشکوفه
فرهنگ فارسی عمید
بشکوفه
(بِ فَ / فِ)
اشکوفه. شکوفه و بهار درخت باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نزدیک به پهلوی ویشکوفک و لغت یهودی ایرانی گوشکوفتن. شکوفه. (جهانگیری) (از رشیدی). شکوفه که چیزی است شبیه به گل که از درختان میوه دارو غیر آنها بیرون می آید. (فرهنگ نظام) :
بهنگام بشکوفۀ گلستان
برون برد لشکر ز زابلستان.
فردوسی.
وگر بازگردی بزابلستان
بهنگام بشکوفۀ گلستان.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
بشکوفه
شکوفه بهار ودرخت
تصویری از بشکوفه
تصویر بشکوفه
فرهنگ لغت هوشیار
بشکوفه
((بِ فِ))
شکوفه، گل
تصویری از بشکوفه
تصویر بشکوفه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکوفه
تصویر شکوفه
(دخترانه)
گل درخشان میوه دار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشکویه
تصویر مشکویه
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو بر مشکویه کردی مشک مالی / همه مشکو شدی پرمشک حالی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشکفه
تصویر بشکفه
بشکوفه، شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باکوره
تصویر باکوره
میوۀ نارس، میوۀ نورسیده، نوبر، اول چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکوفه
تصویر اشکوفه
شکوفه، برای مثال باش تا دوحۀ اقبال تو اشکوفه کند / کز شمیمش همه آفاق معطر گردد (ابوعلی چاچی - شاعران بی دیوان - ۲۶۶)
قی، استفراغ، برای مثال بنگر به درخت ای جان در رقص و سراندازی / اشکوفه چرا کردی گر باده نخوردستی (مولوی۲ - ۹۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوفه
تصویر شکوفه
گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفۀ هلو و زردآلو، کنایه از قی، استفراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشکوه
تصویر بشکوه
باشکوه، دارای شکوه، باشوکت و هیبت
فرهنگ فارسی عمید
(بِ کُ فَ / فِ)
بشکوفه. شکوفه. گل و شکوفه. (ناظم الاطباء). رجوع به بشکوفه و شکوفه شود:
بر شاخ نار بشکفۀ سرخ شاخ نار
چون از عقیق نرگسدانی بود صغیر.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(بِ شُ / بِ)
باشکوه. مردم صاحب شوکت و حشمت و هیبت را گویند. (برهان). مردم صاحب شوکت و هیبت که آنرا باشکوه گویند مانند بخرد که باخرد آمده. (از آنندراج). مردم صاحب حشمت و شکوه. (ناظم الاطباء). صاحب حشمت و هیبت. (از سروری). باشکوه. با فر. باهنگ. و رجوع به شعوری ج 1ورق 209 شود:
ز بس بود بشکوه و بافرهی
جهان دید او را خورای شهی.
لبیبی (از سروری) (از فرهنگ نظام).
یکی یاقوت رمانی بشکوه
بزرگ و گرد و ناهموار چون کوه.
(ویس و رامین).
، افسرده گردیدن. (از اقرب الموارد). بستوه آمدن از چیزی. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) ، سآمت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ فَ / فِ)
نوعی از حلوای مغز بادام و شکر است. و آن را مشکوفی هم میگویند. (برهان) (ناظم الاطباء). مشکوفی. (بهار عجم) (آنندراج). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(اُ فَ / فِ)
شکوفه و بهار درخت باشد. (رشیدی) (برهان). چیزی شبیه به گل که از درختهای میوه و غیره میروید. (فرهنگ نظام). شکوفه:
این شقایق منع نو اشکوفه هاست
که درخت دل برای آن نماست.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر6 بیت 4462).
بانگ اشکوفه ش که اینک گل فروش
بانگ خار او که سوی ما مکوش.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 4 بیت 1625).
شکوفه باشد. ابوعلی آغاجی فرماید:
باش تا دوحۀ اقبال تو اشکوفه کند
کز نسیمش همه آفاق معطر گردد.
و اشکفه نیز گویند. (سروری). مطلق گل را گویند و شکوفه هم گویند. (شعوری). شکوفه و آن گلی است در درخت میوه که پیش از درآمدن برگ میشکفد و بن گل وی میوه میگردد. و اگر پس از درآمدن برگ درآید، آنرا گل میگویند، مانند گل انار و گل به. ودر طایفۀ مرکبات بهار مینامند، مانند بهار نارنج وبهار لیمو. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بشکفته
تصویر بشکفته
شکفته شده، باز شده
فرهنگ لغت هوشیار
درویش فقیر، درویشی که شب روی بلندی رود و باواز بلند مردم را دعا کند و صدقه خواهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشکوبه
تصویر آشکوبه
آشکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
با جلال باعظمت باابهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکوله
تصویر کشکوله
پارسی تازی گشته کشکول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکویه
تصویر مشکویه
حرمسرای شاهان، کوشک، بالاخانه، نوایی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
(ماده نر) نوبر نو باوه زود رس اول هر چیز، میوه نورس نوبر، جمع باکورات بواکیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکسته
تصویر بشکسته
شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکوخه
تصویر اشکوخه
لغزش زلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکوفه
تصویر اسکوفه
آستانه آستانه در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوفه
تصویر شکوفه
گل درختان میوه دار، غنچه گل درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکفه
تصویر بشکفه
شکوفه و بهار درخت، گل، قی استفراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکوه
تصویر بشکوه
باشکوه وعظمت
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی حلوای مغز بادام وشکر: اندوه مخور بسحاق از چربی مشکوفی شاید که چو وابینی خیر تو در آن باشد، (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکوفه
تصویر اشکوفه
شکوفه وبهار درخت میباشد. بمعنی قی واستفراغ هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
مشکوکه در فارسی مونث مشکوک بنگرید به مشکوک مونث مشکوک، جمع مشکوکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوفه
تصویر شکوفه
((ش فِ))
اشکوفه، غنچه، گل درخت میوه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکشوفه
تصویر مکشوفه
نویافته
فرهنگ واژه فارسی سره
غنچه، نوگل، استفراغ، تهوع، قی، هراش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باشکوه، باهیبت، شکوهمند، فرمند، مجلل
متضاد: بی شکوه
فرهنگ واژه مترادف متضاد