- شبه
- مثل و مانند، جمع مشابه، شبهات - جمع شبهه
معنی شبه - جستجوی لغت در جدول جو
- شبه
- سنگی سیاه و درخشان، کهربای سیاه،
برای مثال شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی - ۳/۳۰۳)
- شبه ((شَ بَ یا بِ))
- نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجه تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتاً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر سازی مصرف می شود
- شبه ((شَ بَ))
- مشابهت
- شبه ((ش))
- مثل، مانند، جمع اشباه
- شبه
- مثل مانند
شبه جزیره: مانند جزیره، در علم جغرافیا قطعۀ وسیعی از خاک که از یک طرف متصل به خشکی و باقی آن میان دریا باشد
شبه جمله: در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که معنی جمله را برساند مانند آفرین، هان، زنهار، کاش
شبه فلز: فلز نما، در علم شیمی عنصری که برخی از مشخصات فلز و برخی از مشخصات غیر فلز را دارد مانند آرسنیک و آنتیمون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پوشیدگی، گمان
پوشیدگی کار و مانند آن
پوشیدگی امری، مشابهت، شک تردید، ظن احتمال، اشتباه، اشکال، مثل ماند، جمع شبهات یا دفع شبهت کردن، برطرف کردن شک و گمان از امری. یا زایل کردن شبهت. دفع شبه کردن
پوشیدگی کاری یا امری، امری که در آن حکم به صواب یا خطا نتوان کرد، شک و گمان، در فقه اشکال در تمیز دادن حق از باطل یا حلال از حرام
شبیه تر
رشبه آوند نارگیلی کشکول
مانند شدن، شبیه گشتن
شبیه شدن، خود را مانند دیگران کردن، شبیه دیگران شدن
شبیه تر، مانندتر
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
پارسی تازی گشته پیه نادان
شاخه
مانند، همانند، همدیس، همسان
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
خود خواهی، پیر گولی گولی در پیری سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
جماعت، گروه مردم
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
دانه، یک تخم
خاکشیر خرگوشک شفترک، پسته زمین گود، پاره پازه ای از جامه خفه
ظرف چرمی یا فلزی که در آن روغن یا چیز دیگر بریزند
نابود، فاسد
پادشاه و ملک، شهریار
مونث شاب برنا دختر
عطیه و نیکویی مهر، کابین
هاوندش مونث شبح تیرتاک (تیرطاق)، پای بنداسپ