جدول جو
جدول جو

معنی شبغار - جستجوی لغت در جدول جو

شبغار
(شَ)
رجوع به شبغاز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبغاره
تصویر شبغاره
جایی در کوه و بیابان که گوسفندان هنگام شب در آنجا به سر می برند، جای خواب گوسفندان، شبگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنغار
تصویر شنغار
پرندۀ شکاری، باز سیاه چشم، سنقر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوغار
تصویر شوغار
غار یا آغلی در کوه که شب ها گوسفندان در آن به سر ببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شغار
تصویر شغار
در دورۀ جاهلیت، نوعی نکاح که در آن مردی دختر یا خواهر خود را به مرد دیگر به زنی می داد به شرط آنکه او نیز دختر یا خواهر خود را بدون مهر و کابین به وی بدهد، این امر را پیغمبر اسلام نهی کرد و فرمود مثلاً لا شغار فی الاسلام
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
نوعی از خارپشت. (ناظم الاطباء) ، یک نوع حیوانی گوشتخوار و بدبو از طایفۀ سگ که مانند خرگوش در زیر زمین منزل میکند و قسمی ازراسو میباشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به راسو شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
چاه بسیارآب (واحد و جمع در آن یکسان است) ، نام دو رگ در پهلوی شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خالی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
فریاد و غوغا و هنگامه و شور، طعنه و سرزنش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ)
اشغار. سوختۀ گیاهی که آنرا اجوه گویند و برای شستن لباس و ساختن صابون و سفید شدن کشمش بکار برند (در خراسان بخصوص در گناباد) ، و ناصرخسرو آنرا شخار آورده:
ناصبی شوم را به مغز سر اندر
حکمت حجت بخار و دود شخار است.
(از یادداشت مؤلف).
خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری کربنات پتاسیم است و به همین جهت در صابون سازی به کار میرود. سنگ گازران. حجر لوقوا. غرافس. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
محوطه و جایی که شبها اسب و گاو و خر و گوسفند در آن به سر برند. (از برهان). شوغا. شوغازه. شوغار. شوغاه. شوگا. شوگاه. شبغار. شبغاره. شبغاز. شبغازه. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به هر یک از مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
شیاف دراز. (از بحر الجواهر) ، گودیی است در دریا که گرداب نامیده شود. (شعوری ج 2 ص 121)
لغت نامه دهخدا
نام طایفه ای است در جبل الدروز سوریه. (از معجم قبائل العرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
بغاره. شکاف دیوار و جراحت. (ناظم الاطباء)
میخ و فانه و بغار و سیخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
رودخانه. (ناظم الاطباء) ، دست بند و پای بند کودک گهوارگی که بعربی آنرا قماط خوانند. (آنندراج) ، شکاف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
محوطه ای باشد که شبها گاوان و گوسفندان و دیگر جانوران اهلی در آن به سر برند. (از برهان). شبگاه. شبغار. شبغا
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شبغازه است که جای خوابیدن گوسفند و خر و گاو باشد. (برهان). رجوع به شبغار، شبغاز و شبغازه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
یار و مونس شب. رفیق و مصاحب در شب، شربت قند. شیره. (فرهنگ فارسی معین) ، نام معجونی است که آن را در شب خورند و خوابند. (برهان). مسهل یا ملینی که هنگام خفتن خورند. (یادداشت مؤلف) : چون چهار روز بگذرد (از بیماری لقوه) یک مثقال ایارج فیقرا بر سبیل شبیار بخورد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، رستنی باشد تلخ، و آن را به عربی صبر گویند. طبع آن گرم و خشک است و مسهل صفرا بود و رطوبت و بلغم از سر و مفاصل جذب کند و بهترین آن سقوطری میباشد و سقوطر جزیره ای است نزدیک به سواحل یمن. (برهان). صبر زرد:
پشم است و مینمایدت انگلیون
شکّر نماید او بتو شبیارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(شُ)
شنقار. به زبان رومی پرنده ای باشد از جنس سیاه چشم و شبیه به چرغ و بیشتر پادشاهان بدان شکار کنند. (برهان) (بهار عجم) (آنندراج). سنقر. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شنقار شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو)
شوغاره. بمعنی شوغا که جای خوابیدن چارپایان باشد در شب. (از برهان). شوغا. شوغاره. شوگا. خاربست و محوطه باشد که گوسفندان را در آن کنند. (از آنندراج). آغل. و رجوع به شوغا شود:
بام مسیح و جای خردمندان
این خاکدان طویله و شوغارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
زاج سفید، (برهان) (اختیارات بدیعی)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ / رِ)
به معنی شبغاز وشبغازه است. (از برهان قاطع). رجوع به شبغاز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عقد شغار بستن مردی با زنی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مصدر باب مفاعله. (منتهی الارب) ، ستم کردن دو کس مر دیگری را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبغا
تصویر شبغا
شوگاه
فرهنگ لغت هوشیار
آوند تهی، چاه پر آب خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری کربنات پتاسیم است و به همین جهت در صابون سازی به کار می رود سنگ گاز ران حجر لوقواغرافس
فرهنگ لغت هوشیار
شوغا: بام مسیح و جای خردمندان این خاکدان طویله و شو غارش. (ناصر خسرو 209)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنغار
تصویر شنغار
ترکی باز از مرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبغاز
تصویر شبغاز
محوطه ای که جهت خوابیدن گاو و گوسفند و جز آن ها اختصاص دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکار
تصویر شبکار
آن که در شب کار کند کارگری که در کارخانه هنگام شب به کار پردازد
فرهنگ لغت هوشیار
((شُ))
خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری کربنات پتاسیم است و به همین جهت در صابون سازی به کار می رود، سنگ گازران، حجرلوقواغرافس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبغاز
تصویر شبغاز
((شَ))
شبغازه، جای خواب گوسفندان
فرهنگ فارسی معین
بفشار، فشار بده
فرهنگ گویش مازندرانی