کسی که گلۀ گاو را به چراگاه ببرد، گاوبان از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره به صورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد، گاوران، عوّاء، عوا، بقّار، صیّاح، حارس الشّمال، حارس السّماء، طاردالدبّ
کسی که گلۀ گاو را به چراگاه ببرد، گاوبان از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره به صورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد، گاوران، عَوّاء، عَوا، بَقّار، صَیّاح، حارِسُ الشَّمال، حارِسُ السَّماء، طارِدُالدُبّ
مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، تفت، بیخ تفت، تودریون، شبیبی، شیکران
مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دَورَس، تَفت، بیخ تَفت، تودَریون، شَبیبی، شَیکُران
موضعی بین کشم و قلعۀ ظفر (در ولایت بدخشان)، در حاشیۀ تاریخ شاهی بنقل از اکبرنامه آمده است ’: رای جهان آرای بر آن قرار گرفت که بجهت مزید سرانجام مهام بدخشان و آسودگی سپاه و رعیت، قشلاق، درقلعۀ ظفر واقع شود، به این عزیمت صائب متوجه آن حدود شدند چون بموضع شاخدان (که مابین کشم و قلعۀ ظفر است) نزول اجلال شد مزاج صحت امتزاج آن حضرت از مرکز اعتدال فی الجمله منحرف شد’، (تاریخ شاهی چ کلکته حاشیۀ ص 314)
موضعی بین کشم و قلعۀ ظفر (در ولایت بدخشان)، در حاشیۀ تاریخ شاهی بنقل از اکبرنامه آمده است ’: رای جهان آرای بر آن قرار گرفت که بجهت مزید سرانجام مهام بدخشان و آسودگی سپاه و رعیت، قشلاق، درقلعۀ ظفر واقع شود، به این عزیمت صائب متوجه آن حدود شدند چون بموضع شاخدان (که مابین کشم و قلعۀ ظفر است) نزول اجلال شد مزاج صحت امتزاج آن حضرت از مرکز اعتدال فی الجمله منحرف شد’، (تاریخ شاهی چ کلکته حاشیۀ ص 314)
نام شهری و دربندی است از ولایت شروان و بمعنی ولایتی از شروان. (برهان). شابران و شروان نام دربند است. حکیم خاقانی گوید: تا نه بس دیر از کمال عدل شاه مصر و ری در شابران بینی بهم. در بعض فرهنگها شابران نام ولایت ودر بعض فرهنگها نام شهر است و آن را شاوران نیز گویند. حکیم خاقانی گوید: هیبت او مالک آیین و زبانی خاصیت دوزخ از دربند و ویل از شابران انگیخته. (شعوری ج 2 ص 130). نام دربند شیروان باشد. حکیم خاقانی فرماید: شمشیرش از آسمان مدد یافت فتح در بند شابران را. (جهانگیری). نام شهری که آن را شاوران نیز گویند. (غیاث). نام ولایتی از شیروان. (انجمن آرا). و یاقوت آرد: از اعمال اران است که انوشیروان آن را بنا نهاد و گفته اند از اعمال دربند یا باب الابواب است. میان آن و شهر شروان در حدود بیست فرسنگ راه است. (معجم البلدان). انوشیروان عادل ساخت هوایش گرم است و آبش ناگوارنده، حاصلش غله و دیگر حبوبات نیکو باشد. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 92). شهری است به ارمینیه. (فهرست نخبه الدهر دمشقی چ لایپزیک). و رجوع به متن نخبهالدهر ص 189 شود. مقدسی و دیگر مؤلفان قدیم دو شهر دیگر را در ایالت شروان نام برده اند که محل آنها معین نشده است: یکی شابران که اکثراهالی آن عیسوی بوده اند و چنانکه نقل شده در بیست فرسخی دربند جای داشته است و دیگر شروان که در جلگه ای واقع و دارای مسجدی در بازار بوده و از جادۀ در بندسه روز راه تا شماخی کرسی ایالت شیروان فاصله داشته است. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 193). گر شابران بهشت ارم شد بعهد او شروان بفرش از حرم امسال درگذشت. خاقانی. و رجوع به شاوران و جامع التواریخ رشیدی و حبیب السیر چ تهران ج 4 ص 502 و از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ص 101 شود
نام شهری و دربندی است از ولایت شروان و بمعنی ولایتی از شروان. (برهان). شابران و شروان نام دربند است. حکیم خاقانی گوید: تا نه بس دیر از کمال عدل شاه مصر و ری در شابران بینی بهم. در بعض فرهنگها شابران نام ولایت ودر بعض فرهنگها نام شهر است و آن را شاوران نیز گویند. حکیم خاقانی گوید: هیبت او مالک آیین و زبانی خاصیت دوزخ از دربند و ویل از شابران انگیخته. (شعوری ج 2 ص 130). نام دربند شیروان باشد. حکیم خاقانی فرماید: شمشیرش از آسمان مدد یافت فتح در بند شابران را. (جهانگیری). نام شهری که آن را شاوران نیز گویند. (غیاث). نام ولایتی از شیروان. (انجمن آرا). و یاقوت آرد: از اعمال اران است که انوشیروان آن را بنا نهاد و گفته اند از اعمال دربند یا باب الابواب است. میان آن و شهر شروان در حدود بیست فرسنگ راه است. (معجم البلدان). انوشیروان عادل ساخت هوایش گرم است و آبش ناگوارنده، حاصلش غله و دیگر حبوبات نیکو باشد. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 92). شهری است به ارمینیه. (فهرست نخبه الدهر دمشقی چ لایپزیک). و رجوع به متن نخبهالدهر ص 189 شود. مقدسی و دیگر مؤلفان قدیم دو شهر دیگر را در ایالت شروان نام برده اند که محل آنها معین نشده است: یکی شابران که اکثراهالی آن عیسوی بوده اند و چنانکه نقل شده در بیست فرسخی دربند جای داشته است و دیگر شروان که در جلگه ای واقع و دارای مسجدی در بازار بوده و از جادۀ در بندسه روز راه تا شماخی کرسی ایالت شیروان فاصله داشته است. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 193). گر شابران بهشت ارم شد بعهد او شروان بفرش از حرم امسال درگذشت. خاقانی. و رجوع به شاوران و جامع التواریخ رشیدی و حبیب السیر چ تهران ج 4 ص 502 و از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ص 101 شود
سلطان (1326- 1359 میلادی) عثمانی (1288- 1359 میلادی، 687 - 761 هجری قمری)، پسر وجانشین امیرعثمان اول، آندرونیکوس سوم امپراطور بیزانس را شکست داد و قسمتهای زیادی از آسیای صغیر از جمله نیقیه را گرفت و در 1345 میلادی عثمانیها به یاری امپراطور یوحنای ششم به اروپا رفتند (اولین ورود آنان به اروپا) و اورخان دختر یوحنا را، نامش تئودورا، بزنی گرفت، اورخان دوبار دیگر برای یاری به یوحنا از داردانل عبور کرد، پس از مرگش مملکتی سازمان یافته برای پسرش مراد اول باقی گذاشت، (دایرهالمعارف فارسی)
سلطان (1326- 1359 میلادی) عثمانی (1288- 1359 میلادی، 687 - 761 هجری قمری)، پسر وجانشین امیرعثمان اول، آندرونیکوس سوم امپراطور بیزانس را شکست داد و قسمتهای زیادی از آسیای صغیر از جمله نیقیه را گرفت و در 1345 میلادی عثمانیها به یاری امپراطور یوحنای ششم به اروپا رفتند (اولین ورود آنان به اروپا) و اورخان دختر یوحنا را، نامش تئودورا، بزنی گرفت، اورخان دوبار دیگر برای یاری به یوحنا از داردانل عبور کرد، پس از مرگش مملکتی سازمان یافته برای پسرش مراد اول باقی گذاشت، (دایرهالمعارف فارسی)
مشرق. (برهان) (شرفنامۀ منیری). خاور: هم از خاوران تا در باختر ز کوه و بیابان و از خشک و تر. فردوسی. بخفت و چو خورشید از خاوران برآمد بسان رخ دلبران. فردوسی. ذره ای کز عراق برخیزد رشک خورشید خاوران باشد. سلمان ساوجی. ، مغرب را نیز گویند. (از برهان قاطع) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است. (از دیوان جاهد)
مشرق. (برهان) (شرفنامۀ منیری). خاور: هم از خاوران تا در باختر ز کوه و بیابان و از خشک و تر. فردوسی. بخفت و چو خورشید از خاوران برآمد بسان رخ دلبران. فردوسی. ذره ای کز عراق برخیزد رشک خورشید خاوران باشد. سلمان ساوجی. ، مغرب را نیز گویند. (از برهان قاطع) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است. (از دیوان جاهد)
خابران. نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: ’در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیۀ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا ’ابیورد’ و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش را پر رونق تر و خاکش را حاصل خیزتر دیدم و مسجد آن شهر در بازار است. حمدالله مستوفی گوید: ’شهری کوچک است و در او میوه فراوان’ و نیز گوید رباط کوفن از توابع ابیورد در دهکده ای بفاصله شش فرسخی ابیوردواقع است. این رباط را عبدالله بن طاهر در قرن سوم هجری قمری بنا کرد و چهار دروازه داشت و در وسط آن مسجد جامعی بود. ولایت ’ابیورد’ یا ’خاوران’ را مرکز مهنه یا میهنه بود. یاقوت نقاط مهم دیگری را در این ولایت اسم می برد که از آن جمله است: ازجه، باذان و خروالجبل و شوکان. مهنه در زمان یاقوت ویران بوده است. حمدالله مستوفی در قرن هشتم گوید: ’در او باغستان فراوان و آب بسیار روان و حاصلش غله و میوه باشد در حق بزرگانی که از دشت خاوران برخاسته اند گفته اند: بر سپهر صیت گردان شد بخاک خاوران تا شبانگاه آمدش چار آفتاب خاوری خواجه ای چون بوعلی شادانی آن صاحب قران مفتیی چون اسعد مهنه ز هر شینی بری صوفیی صافی چو سلطان طریقت بوسعید شاعری فاخر چو مشهور خراسان انوری. خاوران بصورت خاواران هم ضبط گردیده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی). و رجوع شود به نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3 ص 157: چنان کارگاه سمرقند شد زمین از در بلخ تا خاوران. منوچهری. بنده ای را سند بخشی پیشکاری را طراز کهتری را بر زمین خاوران مهتر کنی. ناصرخسرو. سرتاسر خاک خاوران سنگی نیست کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست. ابوسعید ابوالخیر. شادباش ای آب و خاک خاوران کز روی لطف هم چو آب بحر و خاک کان گهر می پروری. انوری. با کو بدعای خیرش امروز ماند بسطام خاوران را. خاقانی. تو خسرو خاوری در امرت تعظیم بخاوران ببینم. خاقانی. موصل ببقای آن نکونام فرماندۀ خاوران بسطام. تحفه العراقین (از شرفنامۀ منیری). شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد از قیروان سپه بکشد تا بخاوران. سعدی. دی ز دشت خاوران چون ذره مجهول آمده. سلمان ساوجی
خابران. نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: ’در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیۀ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا ’ابیورد’ و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش را پر رونق تر و خاکش را حاصل خیزتر دیدم و مسجد آن شهر در بازار است. حمدالله مستوفی گوید: ’شهری کوچک است و در او میوه فراوان’ و نیز گوید رباط کوفن از توابع ابیورد در دهکده ای بفاصله شش فرسخی ابیوردواقع است. این رباط را عبدالله بن طاهر در قرن سوم هجری قمری بنا کرد و چهار دروازه داشت و در وسط آن مسجد جامعی بود. ولایت ’ابیورد’ یا ’خاوران’ را مرکز مهنه یا میهنه بود. یاقوت نقاط مهم دیگری را در این ولایت اسم می برد که از آن جمله است: ازجه، باذان و خروالجبل و شوکان. مهنه در زمان یاقوت ویران بوده است. حمدالله مستوفی در قرن هشتم گوید: ’در او باغستان فراوان و آب بسیار روان و حاصلش غله و میوه باشد در حق بزرگانی که از دشت خاوران برخاسته اند گفته اند: بر سپهر صیت گردان شد بخاک خاوران تا شبانگاه آمدش چار آفتاب خاوری خواجه ای چون بوعلی شادانی آن صاحب قران مفتیی چون اسعد مهنه ز هر شینی بری صوفیی صافی چو سلطان طریقت بوسعید شاعری فاخر چو مشهور خراسان انوری. خاوران بصورت خاواران هم ضبط گردیده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی). و رجوع شود به نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3 ص 157: چنان کارگاه سمرقند شد زمین از در بلخ تا خاوران. منوچهری. بنده ای را سند بخشی پیشکاری را طراز کهتری را بر زمین خاوران مهتر کنی. ناصرخسرو. سرتاسر خاک خاوران سنگی نیست کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست. ابوسعید ابوالخیر. شادباش ای آب و خاک خاوران کز روی لطف هم چو آب بحر و خاک کان گهر می پروری. انوری. با کو بدعای خیرش امروز ماند بسطام خاوران را. خاقانی. تو خسرو خاوری در امرت تعظیم بخاوران ببینم. خاقانی. موصل ببقای آن نکونام فرماندۀ خاوران بسطام. تحفه العراقین (از شرفنامۀ منیری). شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد از قیروان سپه بکشد تا بخاوران. سعدی. دی ز دشت خاوران چون ذره مجهول آمده. سلمان ساوجی
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، در جهل و هشت هزارگزی جنوب باختر مهابادو سی و هفت هزارگزی باختر راه مهاباد به سردشت، کوهستانی و سردسیر است، سکنۀ آن یکصد و پنجاه و نه تن کرد سنی اند، آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود و محصولات آن غلات و توتون و حبوبات و شغل مردم آن زراعت و گله داری و دستبافی و جاجیم بافی است، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 289)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، در جهل و هشت هزارگزی جنوب باختر مهابادو سی و هفت هزارگزی باختر راه مهاباد به سردشت، کوهستانی و سردسیر است، سکنۀ آن یکصد و پنجاه و نه تن کرد سنی اند، آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود و محصولات آن غلات و توتون و حبوبات و شغل مردم آن زراعت و گله داری و دستبافی و جاجیم بافی است، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 289)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، در 31 هزارگزی شمال شرقی سنندج و 3 هزارگزی شمال شرقی آلی پینگ. در جلگۀ سردسیر واقع است و 270تن سکنه دارد. آبش از چشمه است. محصولش غلات، شغل اهالی زراعت وگله داری و صنعت دستی آنجا بافتن قالیچه و گلیم است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، در 31 هزارگزی شمال شرقی سنندج و 3 هزارگزی شمال شرقی آلی پینگ. در جلگۀ سردسیر واقع است و 270تن سکنه دارد. آبش از چشمه است. محصولش غلات، شغل اهالی زراعت وگله داری و صنعت دستی آنجا بافتن قالیچه و گلیم است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
شابوران. شابورن. شابورگان. شاپورگان. شابورق. شابورقان. شاپوراک. شابرقان. آهن سخت. فولاد نر. فولاد ذکر. حدیدالصلب، چه فولاد دو نوع است کانی، که آن را شاوران گویند و عملی که از نرم آهن با بعضی ادویۀ حریفه (؟) سازند. (از یادداشت مؤلف بنقل از الجماهر فی معرفه الجواهر تألیف بیرونی)
شابوران. شابورن. شابورگان. شاپورگان. شابورق. شابورقان. شاپوراک. شابرقان. آهن سخت. فولاد نر. فولاد ذکر. حدیدالصلب، چه فولاد دو نوع است کانی، که آن را شاوران گویند و عملی که از نرم آهن با بعضی ادویۀ حریفه (؟) سازند. (از یادداشت مؤلف بنقل از الجماهر فی معرفه الجواهر تألیف بیرونی)
دهی است از دهستان قلقل رود، شهرستان تویسرکان، واقع در 31000گزی باختر شهر تویسرکان و 400 گزی جنوب شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه. کوهستانی، سردسیر، دارای 161 تن سکنه. زبان آنان کردی و فارسی. آب آن از چشمه و چاه، محصول آنجا غلات، دیم، لبنیات، شغل اهالی آن زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان قلقل رود، شهرستان تویسرکان، واقع در 31000گزی باختر شهر تویسرکان و 400 گزی جنوب شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه. کوهستانی، سردسیر، دارای 161 تن سکنه. زبان آنان کردی و فارسی. آب آن از چشمه و چاه، محصول آنجا غلات، دیم، لبنیات، شغل اهالی آن زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام شهری و ولایتی است از شروان. (برهان قاطع). نام شهری بوده است نزدیک به گنجه و در هند او را شابران نیزگفته اند. گویند چاه بیژن در آن حدود بوده. (آنندراج از انجمن آرا). شابران. (شرفنامۀ منیری). شاوران وشابران شهری است نزدیک گنجه و دربند. (فرهنگ رشیدی) : شاوران، قصبۀ شیروان است، جایی است بدریا نزدیک وبا نعمت بسیار و سنگ محک بهمه جهان از آنجا برند. (حدود العالم چ ستوده ص 164). رجوع به شابران شود
نام شهری و ولایتی است از شروان. (برهان قاطع). نام شهری بوده است نزدیک به گنجه و در هند او را شابران نیزگفته اند. گویند چاه بیژن در آن حدود بوده. (آنندراج از انجمن آرا). شابران. (شرفنامۀ منیری). شاوران وشابران شهری است نزدیک گنجه و دربند. (فرهنگ رشیدی) : شاوران، قصبۀ شیروان است، جایی است بدریا نزدیک وبا نعمت بسیار و سنگ محک بهمه جهان از آنجا برند. (حدود العالم چ ستوده ص 164). رجوع به شابران شود
دهی از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 36هزارگزی جنوب روئین تن، دشت، دامنه سردسیر با 310 تن سکنه، اغلب ساداتند، آب آن از چشمه و قنات، محصول آنجا غلات و حبوبات و صیفی و تریاک و توتون و لبنیات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، و تابستان از طریق تالاندشت اتومبیل رفت و آمد میکند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 36هزارگزی جنوب روئین تن، دشت، دامنه سردسیر با 310 تن سکنه، اغلب ساداتند، آب آن از چشمه و قنات، محصول آنجا غلات و حبوبات و صیفی و تریاک و توتون و لبنیات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، و تابستان از طریق تالاندشت اتومبیل رفت و آمد میکند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
پارسی تازی گشته شوکران شیکران بیخ تفت (گویش یزدی) از گیاهان گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان به ارتفاع 8، تا 5، 1 متر که به حد وفور در اماکن سایه دار و در کنار رودخانه های نقاط مختلف می روید. ساقه اش راست و بدون کرک است و بر روی ساقه و دمبرگ لکه هایی برنگ قهوه یی قرمز دیده می شود. برگهایش متناوب و بزرگ و شفاف و دارای بریدگی های بسیار است ولی وضع متناوب برگها به تدریج که به انتهای ساقه می رسد به هم خورده به صورت متقابل در می آید رنگ برگها در سطح فوقانی پهنک سبز شفاف و در سطح تحتانی سبز کم رنگ است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. در شوکران 5 آلکالوئید یافت می شود. میوه شوکران در استعمال داخلی دارای اثر آرام کننده و ضد تشنج است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا و اروپا و افریقا به فراوانی می روید و در تمام نقاط ایران نیز (خصوصا خراسان و فارس) بوفور دیده می شود شوکران یونانی دورس طحما شیکران صرو بالداران قونیون بیوک بالدیران شورکران آنتنی درست بسبس بری شوکیران. توضیح 1 سقراط حکیم یونانی به وسیله عصاره میوه این گیاه مسموم شد، توضیح 2 در برخی کتب بیخ تفت را مرادف با شکران یا ریشه شوکران ذکر کرده اند در حالی که تفت گیاه دیگریست و ارتباطی با شوکران ندارد. یا شوکران آبی. گونه ای شوکران که علفی و پایاست و ارتفاعش تا 3، 1 متر میرسد و در مردابها و نواحی آبگیر مناطق شمالی نیمکره می روید. ریزوم آن متورم و بیضوی و حجیم است و چون عرضا قطع شود شیره نا مطبوعی برنگ مایل به زرد از آن خارج می شود. از اختصاصات این گیاه آنست که اولا بر خلاف شوکران کبیر ساقه اش فاقد لک است و ثانیا پایه اشعه چتر اصلی آن بدون گریبانه است. بوی آن شبیه کرفس و طعمش جعفری است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. ساقه زیرزمینی این گیاه سمی و خطرناک است مسمومیت حاصل از عصاره این گیاه مزبور عوارض شدیدی را در انسان تولید می کند که منجر به مرگ می شود جقوطه فیروزا صوبالدیرانی قاتل البقر شیکران آبی شیکران مائی شوکران مائی. یا شوکران باغی. شوکران صغیر. یا شوکران نابستانی. شوکران صغیر. یا شوکران صغیر. گونه ای شوکران که ارتفاعش از شورکان آبی کمتر و ریشه اش دوکی شکل و ساقه اش شفاف و بی کرک و دارای خطوط قابل تشخیص است. به علاوه گاهی بر روی آن خطوط یا لکه های برنگ قرمز دیده می شوند. برگهایش نرم برنگ سبز تیره و گلهایش سفید رنگ است. برای این گیاه اثر دارویی شناخته نشده و نیز بر خلاف شوکران کبیر فاقد مواد سمی است اگر چه دارای مقادیر بسیار کمی کونیسین می باشد کزبره الثعلب کرفس الکلاب جعفری زهری شوکران بستانی شوکران باغی بقدونس کاذب. یا شوکران مائی. شوکران آبی
پارسی تازی گشته شوکران شیکران بیخ تفت (گویش یزدی) از گیاهان گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان به ارتفاع 8، تا 5، 1 متر که به حد وفور در اماکن سایه دار و در کنار رودخانه های نقاط مختلف می روید. ساقه اش راست و بدون کرک است و بر روی ساقه و دمبرگ لکه هایی برنگ قهوه یی قرمز دیده می شود. برگهایش متناوب و بزرگ و شفاف و دارای بریدگی های بسیار است ولی وضع متناوب برگها به تدریج که به انتهای ساقه می رسد به هم خورده به صورت متقابل در می آید رنگ برگها در سطح فوقانی پهنک سبز شفاف و در سطح تحتانی سبز کم رنگ است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. در شوکران 5 آلکالوئید یافت می شود. میوه شوکران در استعمال داخلی دارای اثر آرام کننده و ضد تشنج است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا و اروپا و افریقا به فراوانی می روید و در تمام نقاط ایران نیز (خصوصا خراسان و فارس) بوفور دیده می شود شوکران یونانی دورس طحما شیکران صرو بالداران قونیون بیوک بالدیران شورکران آنتنی درست بسبس بری شوکیران. توضیح 1 سقراط حکیم یونانی به وسیله عصاره میوه این گیاه مسموم شد، توضیح 2 در برخی کتب بیخ تفت را مرادف با شکران یا ریشه شوکران ذکر کرده اند در حالی که تفت گیاه دیگریست و ارتباطی با شوکران ندارد. یا شوکران آبی. گونه ای شوکران که علفی و پایاست و ارتفاعش تا 3، 1 متر میرسد و در مردابها و نواحی آبگیر مناطق شمالی نیمکره می روید. ریزوم آن متورم و بیضوی و حجیم است و چون عرضا قطع شود شیره نا مطبوعی برنگ مایل به زرد از آن خارج می شود. از اختصاصات این گیاه آنست که اولا بر خلاف شوکران کبیر ساقه اش فاقد لک است و ثانیا پایه اشعه چتر اصلی آن بدون گریبانه است. بوی آن شبیه کرفس و طعمش جعفری است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. ساقه زیرزمینی این گیاه سمی و خطرناک است مسمومیت حاصل از عصاره این گیاه مزبور عوارض شدیدی را در انسان تولید می کند که منجر به مرگ می شود جقوطه فیروزا صوبالدیرانی قاتل البقر شیکران آبی شیکران مائی شوکران مائی. یا شوکران باغی. شوکران صغیر. یا شوکران نابستانی. شوکران صغیر. یا شوکران صغیر. گونه ای شوکران که ارتفاعش از شورکان آبی کمتر و ریشه اش دوکی شکل و ساقه اش شفاف و بی کرک و دارای خطوط قابل تشخیص است. به علاوه گاهی بر روی آن خطوط یا لکه های برنگ قرمز دیده می شوند. برگهایش نرم برنگ سبز تیره و گلهایش سفید رنگ است. برای این گیاه اثر دارویی شناخته نشده و نیز بر خلاف شوکران کبیر فاقد مواد سمی است اگر چه دارای مقادیر بسیار کمی کونیسین می باشد کزبره الثعلب کرفس الکلاب جعفری زهری شوکران بستانی شوکران باغی بقدونس کاذب. یا شوکران مائی. شوکران آبی