- شاهق
- ب نلد چون کوه وساختمان، سخت خشم بلند مرتفع، کوه مرتفع
معنی شاهق - جستجوی لغت در جدول جو
- شاهق ((هِ))
- بلند، مرتفع
- شاهق
- بلند، مرتفع
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث شاهق، جمع شواهق
شاهق، بلند، مرتفع
گواه
هلاک شونده، نیست شونده
مالامال، پر
مایل، راغب، مشتاق
مشتاق، راغب، خاطر خواه
پارسی تازی گشته شاهی چوبدار گوسفنددار تیزبین
مشهور، معروف، نامی، سرشناس
مشاهده کننده، حاضر، نگاه کننده
خاکستری رنگ
طالع، بر آینده، روشن، تابان
پرورنده اسپ
مونث شاق دشوار مونث شاق: اعمال شاقه تکالیف شاقه
جمع شاهقه، بلند ها بلندی ها جمع شاهقه بلندیها
مؤنث واژۀ شاق، دشوار، سخت
رونده، درگذرنده، نیست شونده، باطل، بیهوده
پادشاهی، شاه بودن، فرمانروایی، سلطنت، مربوط به شاه، واحد سنتی پول ایران که در دورۀ قاجاریه برابر با پنجاه دینار ( دو پول) و در دورۀ پهلوی برابر با یک بیستم ریال ( پنج دینار) بوده است، در علم زیست شناسی ترتیزک
مفرد شهود، در علم حقوق کسی که در دادگاه دربارۀ موضوع مورد بحث شهادت می دهد، کسی که امری یا واقعه ای را به چشم خود دیده باشد و گواهی بدهد، گواه،
در علوم ادبی جمله یا عبارتی از نثر یا نظم که برای اثبات معنی لغت یا موضوعی بیاورند، کنایه از معشوق، محبوب، مرد یا زن خوب رو،
بازماندگان شهید مثلاً فرزند شاهد، دانشگاه شاهد، آنچه با آن بتوان وجود چیز دیگر را اثبات کرد
شاهد حال: گواه حاضر
شاهد عادل: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد
شاهد معتمد: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد، شاهد عادل
شاهد روز: کنایه از خورشید، شاهد رخ زرد، شاهد فلک
شاهد جان: کنایه از معشوق، محبوب، مقصود جان
در علوم ادبی جمله یا عبارتی از نثر یا نظم که برای اثبات معنی لغت یا موضوعی بیاورند، کنایه از معشوق، محبوب، مرد یا زن خوب رو،
بازماندگان شهید مثلاً فرزند شاهد، دانشگاه شاهد، آنچه با آن بتوان وجود چیز دیگر را اثبات کرد
شاهد حال: گواه حاضر
شاهد عادل: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد
شاهد معتمد: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد، شاهد عادل
شاهد روز: کنایه از خورشید، شاهد رخ زرد، شاهد فلک
شاهد جان: کنایه از معشوق، محبوب، مقصود جان
بانگ دهنده مانند خر
منسوب به شاه، واحد پول خرد برابر با یک بیستم ریال که در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی رایج بود، تره تیزک