شهر نخلستانها، یکی از شهرهای چهارگانه جبعونیا است که در حدود یهودا و بن یامین واقع بود (صحیفۀ یوشع 9:17 و 15:9 و 10 و 18:14 و 15) ، که در آنجا بعله (در دوم سموئیل) آمده: بعلی یهودا و در صحیفۀ یوشع (15:60 و 18:14) قریۀ بعل خوانده شده است و آنجا متعلق به یهودا بود. (صحیفۀ یوشع 15:60). و تابوت سکینه را از بیت شمس در آنجا آوردند (کتاب اول سموئیل 6:21 و 7:1 و 2) ، که تا وقتی که داود آن را به کشت زار ’کیدون’ و خانه ’عوبیدادوم’ برد در آنجا ماند. (کتاب دوم سموئیل 6:6- 10 و اول تواریخ ایام 13:5 و 13 و دوم تواریخ 1:4). اوریای نبی در همین شهر تولد یافت، و بعضی بر آنند که این همان قریهالعنب است که در نزدیکی قدس شریف واقع میباشد و دیگران آن را دانسته که چهار میل به مشرق عین شمس مانده واقع میباشد. (قاموس کتاب مقدس) دهی از دهستان نسر بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، دارای 49 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و بنشن و چغندر، شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) دهی از دهستان زروماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، دارای 490 تن سکنه، آب آن از قنات و چشمه، محصول آن غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) دهی از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس، دارای 402 تن سکنه، آب آن از رودخانه و قنات، محصول آن خرما و غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام رودخانه ای که حکیم ابن احوص سغدی کرد به سال ست و ثلثمائه (306 هجری قمری)، (یادداشت مؤلف)
شهر نخلستانها، یکی از شهرهای چهارگانه جبعونیا است که در حدود یهودا و بن یامین واقع بود (صحیفۀ یوشع 9:17 و 15:9 و 10 و 18:14 و 15) ، که در آنجا بعله (در دوم سموئیل) آمده: بعلی یهودا و در صحیفۀ یوشع (15:60 و 18:14) قریۀ بعل خوانده شده است و آنجا متعلق به یهودا بود. (صحیفۀ یوشع 15:60). و تابوت سکینه را از بیت شمس در آنجا آوردند (کتاب اول سموئیل 6:21 و 7:1 و 2) ، که تا وقتی که داود آن را به کشت زار ’کیدون’ و خانه ’عوبیدادوم’ برد در آنجا ماند. (کتاب دوم سموئیل 6:6- 10 و اول تواریخ ایام 13:5 و 13 و دوم تواریخ 1:4). اوریای نبی در همین شهر تولد یافت، و بعضی بر آنند که این همان قریهالعنب است که در نزدیکی قدس شریف واقع میباشد و دیگران آن را دانسته که چهار میل به مشرق عین شمس مانده واقع میباشد. (قاموس کتاب مقدس) دهی از دهستان نسر بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، دارای 49 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و بنشن و چغندر، شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) دهی از دهستان زروماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، دارای 490 تن سکنه، آب آن از قنات و چشمه، محصول آن غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) دهی از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس، دارای 402 تن سکنه، آب آن از رودخانه و قنات، محصول آن خرما و غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام رودخانه ای که حکیم ابن احوص سغدی کرد به سال ست و ثلثمائه (306 هجری قمری)، (یادداشت مؤلف)
نام کوره ای منسوب به هرمز شاه و از نواحی بغداد. اول آن سامرا و هفت طسوج بوده (از جمله) شهر مداین که در آن ایوان است و طسوج الرازان الاعلی و طسوج الرازان الاسفل. (از انجمن آرای ناصری). یکی از ولایات دوازده گانه اقلیم عراق واقع در اطراف بغداد مشتمل بر طسوج نهر بوق و کلواذی و نهربین و طسوج کهنه شهر (طسوج المدینه العتیقه). مقابل مدائن و طسوج راذان بالا (راذان الاعلی) و راذان پائین (راذان الاسفل) و دو طسوج دیگر (بزرگ شاپور = بزرج سابور و جازر) جمعاً دارای هفت طسوج. (از سرزمینهای خلافت شرقی و معجم البلدان)
نام کوره ای منسوب به هرمز شاه و از نواحی بغداد. اول آن سامرا و هفت طسوج بوده (از جمله) شهر مداین که در آن ایوان است و طسوج الرازان الاعلی و طسوج الرازان الاسفل. (از انجمن آرای ناصری). یکی از ولایات دوازده گانه اقلیم عراق واقع در اطراف بغداد مشتمل بر طسوج نهر بوق و کلواذی و نهربین و طسوج کهنه شهر (طسوج المدینه العتیقه). مقابل مدائن و طسوج راذان بالا (راذان الاعلی) و راذان پائین (راذان الاسفل) و دو طسوج دیگر (بزرگ شاپور = بزرج سابور و جازر) جمعاً دارای هفت طسوج. (از سرزمینهای خلافت شرقی و معجم البلدان)
نظرباز. پاکباز اهل الجنه ؟ و فاسق که با امردان یا زنان بسیار صحبت دارد. در هندوستان شیدباز شهرت دارد. (از بهار عجم) (از آنندراج). فاسق لاطی. روسبی باز. (ناظم الاطباء). زن باره. امردباز. غلامباره. معشوق باز: محتسب در قفای رندان است غافل از صوفیان شاهدباز. سعدی. امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنست آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را. سعدی. سرو و گل سودی ندارد رند شاهدباز را تاک را هم دوست میدارم بذوق دخترش. سلیم (از آنندراج)
نظرباز. پاکباز اهل الجنه ؟ و فاسق که با امردان یا زنان بسیار صحبت دارد. در هندوستان شیدباز شهرت دارد. (از بهار عجم) (از آنندراج). فاسق لاطی. روسبی باز. (ناظم الاطباء). زن باره. امردباز. غلامباره. معشوق باز: محتسب در قفای رندان است غافل از صوفیان شاهدباز. سعدی. امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنست آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را. سعدی. سرو و گل سودی ندارد رند شاهدباز را تاک را هم دوست میدارم بذوق دخترش. سلیم (از آنندراج)
دارو که در اهمیت اثر نوع ممتاز خود باشد، (آنندراج)، داروی شاه، دوای شاه، (انجمن آرا)، مجازاً شراب انگوری را گویند، منیری در شرفنامه این نام گذاری را به جمشید منتسب داشته است و داستانی از پیدا آمدن انگور و شراب نقل کرده که ظاهراً مأخوذ از نوروزنامۀ منسوب به خیام و داستان شیمران شاه و کنیزک و پیدا آمدن درخت رزست: صاحبا از کرم دریغ مدار شاه داروی لطف از این پژمان، طیان مرغزی (از جهانگیری)، شاه دارو بود شراب ولی زو چو بر حد اعتدال خوری، ؟ (از جهانگیری)
دارو که در اهمیت اثر نوع ممتاز خود باشد، (آنندراج)، داروی شاه، دوای شاه، (انجمن آرا)، مجازاً شراب انگوری را گویند، منیری در شرفنامه این نام گذاری را به جمشید منتسب داشته است و داستانی از پیدا آمدن انگور و شراب نقل کرده که ظاهراً مأخوذ از نوروزنامۀ منسوب به خیام و داستان شیمران شاه و کنیزک و پیدا آمدن درخت رزست: صاحبا از کرم دریغ مدار شاه داروی لطف از این پژمان، طیان مرغزی (از جهانگیری)، شاه دارو بود شراب ولی زو چو بر حد اعتدال خوری، ؟ (از جهانگیری)
تاریخ، سال و مه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مخفف آن ’مه روز’ لغهً به معنی حساب روز و ماه و توسعاً حساب سال، (حاشیۀ برهان چ معین) : فقال ان لنا حساباً نسمیه ’ماه روز’ ای حساب الشهور و الایام، (آثار الباقیه ص 29)، و رجوع به مادۀ بعد شود
تاریخ، سال و مه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مخفف آن ’مه روز’ لغهً به معنی حساب روز و ماه و توسعاً حساب سال، (حاشیۀ برهان چ معین) : فقال ان لنا حساباً نسمیه ’ماه روز’ ای حساب الشهور و الایام، (آثار الباقیه ص 29)، و رجوع به مادۀ بعد شود
آب بزرگ. رود بزرگ. مطلق رود بزرگ، نام سازی است که آن را شهرود نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). نام سازی است مانند نی که اکثر و اغلب رومیان دارند و در بزم و رزم بنوازند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) (رشیدی). سازی مانند نی که رومیان نوازند. (انجمن آرا) (آنندراج) : ابلیس مر او (بونال پسر قابیل را غره کرد و این خبرها او را اندر آموخت تا انگور بگرفت و شیره کرد و مر او را دست بازداشت تا تلخ شد پس بپالود و بقرابه و قنینه و صراحی اندر کرد و پیش نهاد و شاهرود و چنگ و آنچه بدین ماند همه بساخت. (ترجمه طبری بلعمی) ، تاری بود که بر سازهابندند و آن را شهرود نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). تار بمی که در اکثر سازها بندند و آن در مقابل تار زیر است. (برهان قاطع). تار سیمی که در سازها بندند و آن را شهرود نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج)
آب بزرگ. رود بزرگ. مطلق رود بزرگ، نام سازی است که آن را شهرود نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). نام سازی است مانند نی که اکثر و اغلب رومیان دارند و در بزم و رزم بنوازند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) (رشیدی). سازی مانند نی که رومیان نوازند. (انجمن آرا) (آنندراج) : ابلیس مر او (بونال پسر قابیل را غره کرد و این خبرها او را اندر آموخت تا انگور بگرفت و شیره کرد و مر او را دست بازداشت تا تلخ شد پس بپالود و بقرابه و قنینه و صراحی اندر کرد و پیش نهاد و شاهرود و چنگ و آنچه بدین ماند همه بساخت. (ترجمه طبری بلعمی) ، تاری بود که بر سازهابندند و آن را شهرود نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). تار بمی که در اکثر سازها بندند و آن در مقابل تار زیر است. (برهان قاطع). تار سیمی که در سازها بندند و آن را شهرود نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج)
شاه سیما، شاه شکل، شبیه به شاه، زیباروی، که رویی چون شاه دارد، شکوهمند: بپرسید و گفتش چه مردی بگوی که هم شاه شاخی و هم شاهروی، فردوسی، چه مردی بدو گفت با من بگوی که هم شاهخوئی و هم شاهروی، فردوسی
شاه سیما، شاه شکل، شبیه به شاه، زیباروی، که رویی چون شاه دارد، شکوهمند: بپرسید و گفتش چه مردی بگوی که هم شاه شاخی و هم شاهروی، فردوسی، چه مردی بدو گفت با من بگوی که هم شاهخوئی و هم شاهروی، فردوسی