جدول جو
جدول جو

معنی شاهدروز - جستجوی لغت در جدول جو

شاهدروز
خوبروی روز: خور
تصویری از شاهدروز
تصویر شاهدروز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادرو
تصویر شادرو
(دخترانه)
شادرخ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهروز
تصویر شاهروز
(پسرانه)
نام پسر شاه بهرام پادشاه کشمیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادروز
تصویر شادروز
(دخترانه)
نیکروز، خوشبخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهروز
تصویر شهروز
(پسرانه)
رودی بزرگ، شاهروز، روز شاهان، شهرود نام سازی باستانی، شاه روزگار، داری بخت و روز شاه، نام شهری که خسروپرویز پادشاه ساسانی بنا کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهدباز
تصویر شاهدباز
ویژگی آنکه با پسران یا زنان زیبا آمیزش کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهدوش
تصویر شاهدوش
شاهد مانند، خوب رو، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهد روز
تصویر شاهد روز
شاهد رخ زرد، شاهد فلک
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه رود
تصویر شاه رود
رود یا سیم بزرگ و بم در آلات موسیقی، نوعی ساز، رودخانۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادروز
تصویر شادروز
نیک روز، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
شهر نخلستانها، یکی از شهرهای چهارگانه جبعونیا است که در حدود یهودا و بن یامین واقع بود (صحیفۀ یوشع 9:17 و 15:9 و 10 و 18:14 و 15) ، که در آنجا بعله (در دوم سموئیل) آمده: بعلی یهودا و در صحیفۀ یوشع (15:60 و 18:14) قریۀ بعل خوانده شده است و آنجا متعلق به یهودا بود. (صحیفۀ یوشع 15:60). و تابوت سکینه را از بیت شمس در آنجا آوردند (کتاب اول سموئیل 6:21 و 7:1 و 2) ، که تا وقتی که داود آن را به کشت زار ’کیدون’ و خانه ’عوبیدادوم’ برد در آنجا ماند. (کتاب دوم سموئیل 6:6- 10 و اول تواریخ ایام 13:5 و 13 و دوم تواریخ 1:4). اوریای نبی در همین شهر تولد یافت، و بعضی بر آنند که این همان قریهالعنب است که در نزدیکی قدس شریف واقع میباشد و دیگران آن را دانسته که چهار میل به مشرق عین شمس مانده واقع میباشد. (قاموس کتاب مقدس)
دهی از دهستان نسر بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، دارای 49 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و بنشن و چغندر، شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان زروماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، دارای 490 تن سکنه، آب آن از قنات و چشمه، محصول آن غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس، دارای 402 تن سکنه، آب آن از رودخانه و قنات، محصول آن خرما و غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام رودخانه ای که حکیم ابن احوص سغدی کرد به سال ست و ثلثمائه (306 هجری قمری)، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بخش شده، پدر مرد کوری که مسیح او را بینایی بخشید. انجیل مرقس 10:46. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
ممتحن و آزمایش کننده.
لغت نامه دهخدا
(هَُ مُ)
نام کوره ای منسوب به هرمز شاه و از نواحی بغداد. اول آن سامرا و هفت طسوج بوده (از جمله) شهر مداین که در آن ایوان است و طسوج الرازان الاعلی و طسوج الرازان الاسفل. (از انجمن آرای ناصری). یکی از ولایات دوازده گانه اقلیم عراق واقع در اطراف بغداد مشتمل بر طسوج نهر بوق و کلواذی و نهربین و طسوج کهنه شهر (طسوج المدینه العتیقه). مقابل مدائن و طسوج راذان بالا (راذان الاعلی) و راذان پائین (راذان الاسفل) و دو طسوج دیگر (بزرگ شاپور = بزرج سابور و جازر) جمعاً دارای هفت طسوج. (از سرزمینهای خلافت شرقی و معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ / رِ نِ)
نظرباز. پاکباز اهل الجنه ؟ و فاسق که با امردان یا زنان بسیار صحبت دارد. در هندوستان شیدباز شهرت دارد. (از بهار عجم) (از آنندراج). فاسق لاطی. روسبی باز. (ناظم الاطباء). زن باره. امردباز. غلامباره. معشوق باز:
محتسب در قفای رندان است
غافل از صوفیان شاهدباز.
سعدی.
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنست
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را.
سعدی.
سرو و گل سودی ندارد رند شاهدباز را
تاک را هم دوست میدارم بذوق دخترش.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دارو که در اهمیت اثر نوع ممتاز خود باشد، (آنندراج)، داروی شاه، دوای شاه، (انجمن آرا)، مجازاً شراب انگوری را گویند، منیری در شرفنامه این نام گذاری را به جمشید منتسب داشته است و داستانی از پیدا آمدن انگور و شراب نقل کرده که ظاهراً مأخوذ از نوروزنامۀ منسوب به خیام و داستان شیمران شاه و کنیزک و پیدا آمدن درخت رزست:
صاحبا از کرم دریغ مدار
شاه داروی لطف از این پژمان،
طیان مرغزی (از جهانگیری)،
شاه دارو بود شراب ولی
زو چو بر حد اعتدال خوری،
؟ (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تاریخ، سال و مه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مخفف آن ’مه روز’ لغهً به معنی حساب روز و ماه و توسعاً حساب سال، (حاشیۀ برهان چ معین) : فقال ان لنا حساباً نسمیه ’ماه روز’ ای حساب الشهور و الایام، (آثار الباقیه ص 29)، و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
آب بزرگ. رود بزرگ. مطلق رود بزرگ، نام سازی است که آن را شهرود نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). نام سازی است مانند نی که اکثر و اغلب رومیان دارند و در بزم و رزم بنوازند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) (رشیدی). سازی مانند نی که رومیان نوازند. (انجمن آرا) (آنندراج) : ابلیس مر او (بونال پسر قابیل را غره کرد و این خبرها او را اندر آموخت تا انگور بگرفت و شیره کرد و مر او را دست بازداشت تا تلخ شد پس بپالود و بقرابه و قنینه و صراحی اندر کرد و پیش نهاد و شاهرود و چنگ و آنچه بدین ماند همه بساخت. (ترجمه طبری بلعمی) ، تاری بود که بر سازهابندند و آن را شهرود نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). تار بمی که در اکثر سازها بندند و آن در مقابل تار زیر است. (برهان قاطع). تار سیمی که در سازها بندند و آن را شهرود نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نیکروز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است:
یکی نامجوی و دگر شادروز
مرا بخت بر گنبد افشاند گوز،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
شاه سیما، شاه شکل، شبیه به شاه، زیباروی، که رویی چون شاه دارد، شکوهمند:
بپرسید و گفتش چه مردی بگوی
که هم شاه شاخی و هم شاهروی،
فردوسی،
چه مردی بدو گفت با من بگوی
که هم شاهخوئی و هم شاهروی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
در تداول عامه به مزاح بجای شاگرد بکار برند وبشاگردانی که سال بیشتر و قد درازتر دارند گویند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بادروزه، روزگذار از طعام:
کسی را نبد بادروز نبرد
همی اسب جنگی بکشت و بخورد،
فردوسی،
رجوع به بادروزه، و شعوری ج 1 ورق 164 شود، شراب لعلی، (برهان) (ناظم الاطباء)، سرخ باد، (شرفنامۀ منیری)، شراب سرخ، (فرهنگ سروری)، صفرا، (برهان) (ناظم الاطباء)، سرخ باده و صفرا که بهندش پت گویند، (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ سروری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شادرود
تصویر شادرود
هاله خرمن ماه، فرش، تخت پادشاهی، پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهدوش
تصویر شاهدوش
خوبرو، زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاد روز
تصویر شاد روز
خوشبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهد وش
تصویر شاهد وش
خوبروی خوش سیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهدباز
تصویر شاهدباز
شنگباز
فرهنگ لغت هوشیار
رود بزرگ رودخانه بزرگ رودخانه عظیم، رود بزرگ ساز سیم بزرگ آلات موسیقی تار بمی که در اکثر سازها بندند مقابل نوعی ساز شهرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهدوش
تصویر شاهدوش
((هِ وَ))
خوب روی، خوش سیما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهرود
تصویر شاهرود
رود بزرگ، نوعی ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادروز
تصویر زادروز
روز به دنیا آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادروز
تصویر زادروز
روز تولد، میلاد، ولادت، تولد
فرهنگ واژه فارسی سره