- شامگاه
- غروب، آقشام
معنی شامگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- شامگاه
- آنگاه که روز به انجام کشد و شب آغاز شود
- شامگاه
- هنگام شب، سرشب، مراسم دعای غروب در سربازخانه ها
- شامگاه
- هنگام شب، سرشب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در وقت شامگاه، برای مثال چو نان که همی بامداد روشن / تاریک شود وقت شامگاهان (ناصرخسرو - ۱۵۶)
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا
آلت تناسل
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
جایی که برای گرفتار ساختن جانوران دام بگذارند، جای دام، برای مثال دلش چون شدی سیر از این دامگاه / در آن خرگه آوردی آرامگاه (نظامی - ۱۰۳۵)
جایی که برای شکار کردن جانوران دام گذارند
آلت تناسلی (مرد یا زن)
آلت تناسلی، شرم جای
مقبره، قبر، مدفن
محل تولد
بی خبر، جاهل
مجلس شراب و جشن و جای عیش و شادمانی و ضیافت خانه
جای بیم و ترس
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
گمرکخانه، باجگاه
مرتبت، منزلت، موضع، محل، مکان، موقعیت، وضعیت
خانقاه
مقام، مقر
آتلیه
احیانا
جای پاسبان، جای دیده بانان
مقام، منصب، منزلت، قدر، رتبت، مقدار، مرتبه
وطن، موطن، مسکن، گور، مزار
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
رصد گاه، گمرکخانه
مستراح و کنار آب
جای رامش محل عیش و طرب