نام قصبه ای در آذربایجان: ’اناد و ارجاق دو قصبه است در قبله کوه سبلان افتاده قصبۀ اناد فیروزبن یزدگردبن بهرام گور ساسانی ساخت و در اول بعضی شادار و بعضی شاد فیروز خواندندی و ارجاق پسرش قبادبن فیروز ساخت هوای هر دو معتدل است و آب از کوه سبلان جاری باغستان نیکو و فراوان دارد و میوه و انگور و خربزه و جوز بسیار بود و قریب بیست موضع از توابع آنجاست حقوق دیوانیش هفت هزار دینار مقرر است، ’ (نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 83)
نام قصبه ای در آذربایجان: ’اناد و ارجاق دو قصبه است در قبله کوه سبلان افتاده قصبۀ اناد فیروزبن یزدگردبن بهرام گور ساسانی ساخت و در اول بعضی شادار و بعضی شاد فیروز خواندندی و ارجاق پسرش قبادبن فیروز ساخت هوای هر دو معتدل است و آب از کوه سبلان جاری باغستان نیکو و فراوان دارد و میوه و انگور و خربزه و جوز بسیار بود و قریب بیست موضع از توابع آنجاست حقوق دیوانیش هفت هزار دینار مقرر است، ’ (نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 83)
صاحب مال و دولتمند، (آنندراج)، غنی و پولدار و متمول و مالک و صاحب مال، (ناظم الاطباء)، مال دارنده، دارای مال، ثروتمند، غنی، توانگر، دارا، صاحب ثروت، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یکی مایه ور مالدار ایدر است که گنجش ز گنج تو افزون تر است، فردوسی، مالداران توانگر کیسۀ درویش دل در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند، سنائی، من مفلسم و تو مالداری من خالیم و تو خالداری، نظامی، مالداری را شنیدم که به بخل اندر چنان مشهور بود که حاتم طائی در کرم، (گلستان چ قریب ص 109)، مالک ستور و حشم، صاحب مواشی، آنکه گاو و گوسفند و خر و استر و امثال آن دارد، صاحب چارپایان، آنکه رمه و گله و ایلخی دارد برای فروش یا اجاره یا فایده های دیگر، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خرکچی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
صاحب مال و دولتمند، (آنندراج)، غنی و پولدار و متمول و مالک و صاحب مال، (ناظم الاطباء)، مال دارنده، دارای مال، ثروتمند، غنی، توانگر، دارا، صاحب ثروت، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یکی مایه ور مالدار ایدر است که گنجش ز گنج تو افزون تر است، فردوسی، مالداران توانگر کیسۀ درویش دل در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند، سنائی، من مفلسم و تو مالداری من خالیم و تو خالداری، نظامی، مالداری را شنیدم که به بخل اندر چنان مشهور بود که حاتم طائی در کرم، (گلستان چ قریب ص 109)، مالک ستور و حشم، صاحب مواشی، آنکه گاو و گوسفند و خر و استر و امثال آن دارد، صاحب چارپایان، آنکه رمه و گله و ایلخی دارد برای فروش یا اجاره یا فایده های دیگر، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خرکچی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دهی از دهستان دودانگه، بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقعدر سی و سه هزارگزی جنوب باختر ضیأآباد و سیزده هزارگزی راه عمومی، کوهستانی و سردسیر، جمعیت آن 600 تن و مذهب آن تشیع و زبان آنان ترکی است، آب آن از چشمه و قنات، محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 122)
دهی از دهستان دودانگه، بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقعدر سی و سه هزارگزی جنوب باختر ضیأآباد و سیزده هزارگزی راه عمومی، کوهستانی و سردسیر، جمعیت آن 600 تن و مذهب آن تشیع و زبان آنان ترکی است، آب آن از چشمه و قنات، محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 122)
شاخور، صاحب شاخ، باسرو، ذوقرن، هر حیوانی که دارای شاخ باشد، (ناظم الاطباء)، حیوانات شاخ دارمانند گاو، بز، گوسفند، آهو، گوزن و امثال آن، مطلق گاو و گوسفند و بز و میش: خونریز شاخدار خوش آمد به روز عید در موسمی که باشد گلریز شاخسار از شاخسار باد نگونسار دشمنت خونریز او فریضه چو خونریز شاخدار، سوزنی، - مرغ شاخدار،نام مرغی است که آن را مرغ مصری نیز گویند، سنگی سار، ، کلۀ پخته و کله پاچه درتداول عامه و عامیان چون گفتن کله خوردن را بشگون ندارند بجای آن به کلۀ پخته شاخدار گویند، هر تنه درختی که دارای شاخه ها بود، (ناظم الاطباء)، نقرۀ پاک و پاکیزه و بیغش، (برهان قاطع)، نقرۀ خالص و ویژه لیکن تنها مستعمل نیست بلکه نقرۀ شاخدار و سیم شاخدار گویند، (آنندراج)، نقرۀ پاک بی بار، کنایه از مردم دیوث، (برهان قاطع)، دیوث، (غیاث)، مردمان قلتبان، جاکش، بچشم خودبین، (برهان قاطع)، خودبین، (غیاث)، - دروغهای شاخدار، دروغهای بسیار عجیب، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، دروغهای نمایان و آشکارا
شاخور، صاحب شاخ، باسرو، ذوقرن، هر حیوانی که دارای شاخ باشد، (ناظم الاطباء)، حیوانات شاخ دارمانند گاو، بز، گوسفند، آهو، گوزن و امثال آن، مطلق گاو و گوسفند و بز و میش: خونریز شاخدار خوش آمد به روز عید در موسمی که باشد گلریز شاخسار از شاخسار باد نگونسار دشمنت خونریز او فریضه چو خونریز شاخدار، سوزنی، - مرغ شاخدار،نام مرغی است که آن را مرغ مصری نیز گویند، سنگی سار، ، کلۀ پخته و کله پاچه درتداول عامه و عامیان چون گفتن کله خوردن را بشگون ندارند بجای آن به کلۀ پخته شاخدار گویند، هر تنه درختی که دارای شاخه ها بود، (ناظم الاطباء)، نقرۀ پاک و پاکیزه و بیغش، (برهان قاطع)، نقرۀ خالص و ویژه لیکن تنها مستعمل نیست بلکه نقرۀ شاخدار و سیم شاخدار گویند، (آنندراج)، نقرۀ پاک بی بار، کنایه از مردم دیوث، (برهان قاطع)، دیوث، (غیاث)، مردمان قلتبان، جاکش، بچشم خودبین، (برهان قاطع)، خودبین، (غیاث)، - دروغهای شاخدار، دروغهای بسیار عجیب، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، دروغهای نمایان و آشکارا