شاقول، فادن، گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند، (از ناظم الاطباء)، قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند، شاقول، شاهول، آویزۀ ساعت، (ناظم الاطباء)، پندول، (اشتنگاس)، رجوع به شاقول شود
شاقول، فادن، گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند، (از ناظم الاطباء)، قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند، شاقول، شاهول، آویزۀ ساعت، (ناظم الاطباء)، پندول، (اشتنگاس)، رجوع به شاقول شود
نردبان و زینه پایۀ سقف دار را گویند، (برهان قاطع)، نردبان و زینه پایه و راه زینۀ سقف دار، (ناظم الاطباء)، نردبان و پله و زینۀ سقف دار که باران بر آن نبارد، (انجمن آرا)، نردبان مسقف، پوششی که در بام خانه به روی راه زینه سازند تا برف و باران بر آن نبارد، (ناظم الاطباء)، بعضی پوشش سر نردبان را گفته اند که بر بام خانه سازند تا برف و باران به پائین نیاید، (برهان قاطع)
نردبان و زینه پایۀ سقف دار را گویند، (برهان قاطع)، نردبان و زینه پایه و راه زینۀ سقف دار، (ناظم الاطباء)، نردبان و پله و زینۀ سقف دار که باران بر آن نبارد، (انجمن آرا)، نردبان مسقف، پوششی که در بام خانه به روی راه زینه سازند تا برف و باران بر آن نبارد، (ناظم الاطباء)، بعضی پوشش سر نردبان را گفته اند که بر بام خانه سازند تا برف و باران به پائین نیاید، (برهان قاطع)
از قراء پنج ده مرورود خراسان است، و دراینجا است قبر مهلب بن ابی صفره. (تاج العروس). قریه ای است از پنج قریۀ مرورود خراسان و امیر خراسان (مهلب بن ابی صفره الازدی بسال 82 هجری قمری در آنجا درگذشت و دفن گردید و از آنجا است محمد بن حسین زاغولی. (ازانساب سمعانی). یاقوت گوید: زاغول از قریه های مروالروذ و مهلب بن ابی صفره عتکی که پس از قتل ازارقه از طرف عبدالملک والی خراسان شده بود در ماه صفر 76 به زاغول رفت و در آنجا مقیم بود تا در 82 که بقصد جنگ از آنجا بیرون رفت و وفات یافت. (از معجم البلدان)
از قراء پنج ده مرورود خراسان است، و دراینجا است قبر مهلب بن ابی صفره. (تاج العروس). قریه ای است از پنج قریۀ مرورود خراسان و امیر خراسان (مهلب بن ابی صفره الازدی بسال 82 هجری قمری در آنجا درگذشت و دفن گردید و از آنجا است محمد بن حسین زاغولی. (ازانساب سمعانی). یاقوت گوید: زاغول از قریه های مروالروذ و مهلب بن ابی صفره عتکی که پس از قتل ازارقه از طرف عبدالملک والی خراسان شده بود در ماه صفر 76 به زاغول رفت و در آنجا مقیم بود تا در 82 که بقصد جنگ از آنجا بیرون رفت و وفات یافت. (از معجم البلدان)
مرکز آروندیسمان سون - ئه - رلوار، واقع در ملتقای رودخانه های ارکونس و سمانس که برود لوار می ریزد: دارای 3300 تن جمعیت است. دامداری و دامپروری و مرغداری و چینی سازی و صنایع ذوب فلزات آن معروف است
مرکز آروندیسمان سون - ئه - رلوار، واقع در ملتقای رودخانه های اَرکونس و سمانس که برود لوار می ریزد: دارای 3300 تن جمعیت است. دامداری و دامپروری و مرغداری و چینی سازی و صنایع ذوب فلزات آن معروف است
چوبی به اندازۀ دو ذرع باشد که کشاورزان بصره با خود دارند و در سر آن آهن سرتیز کنند و بدان ریسمانی بندند و آن را در زمین فروکنند و کشند تا استواری زمین معلوم گردانند، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، رسنی است بر یکسر آن گلوله ای از آهن و مانند آن بنایان را، گلوله ای از سنگ یا برنج و آهن بقدر گردکان که ریسمان بدان بندند و بنایان از فراز دیواری که در کار بنا کردند فروگذارند تا براستای آن ریسمان کجی و برآمدگی دوش دیوار از آن معلوم کنند، (از بهار عجم) (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام)، گلوله ای است از برنج و آهن و سنگ بریسمان آویخته که معماران کجی و راستی دیوار بدان معلوم کنند، (از غیاث)، سنگ بنایان که بدان راستی دیوار معلوم نمایند ریسمانی است که دریک سر او چیزی ثقیل بندند و برابر دیواری که در کاربنا کردنند فروگذارند: تا دیوار دل بیقرارت جهت ساختن طاق و درگاه مانند شاقول پیوسته سرنگون آویخته، (رفیع واعظ در ابواب الجنان از آنندراج)، چو شاقولش این رنگ ناریخته دل من بمویی است آویخته، طاهروحید (از آنندراج)، گلولۀ فلزی یا سنگی بریسمان کرده که از گونیا بیاویزند تا بدان هنگام حرکت دادن گونیا بر سطح زمین همواری زمین معلوم کنند، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، شاغولی، شاهول، (حبیش تفلیسی)، فادن، چون علاقه بدست گیرند (از اصطرلاب) شاقولی در میان باریک بندند و از زیر عروه فروگذارند، (یادداشت مؤلف از رسالۀ خطی)، نرۀ مرد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، آلت تناسل مرد، (لسان العرب) (از اقرب الموارد)
چوبی به اندازۀ دو ذرع باشد که کشاورزان بصره با خود دارند و در سر آن آهن سرتیز کنند و بدان ریسمانی بندند و آن را در زمین فروکنند و کشند تا استواری زمین معلوم گردانند، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، رسنی است بر یکسر آن گلوله ای از آهن و مانند آن بنایان را، گلوله ای از سنگ یا برنج و آهن بقدر گردکان که ریسمان بدان بندند و بنایان از فراز دیواری که در کار بنا کردند فروگذارند تا براستای آن ریسمان کجی و برآمدگی دوش دیوار از آن معلوم کنند، (از بهار عجم) (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام)، گلوله ای است از برنج و آهن و سنگ بریسمان آویخته که معماران کجی و راستی دیوار بدان معلوم کنند، (از غیاث)، سنگ بنایان که بدان راستی دیوار معلوم نمایند ریسمانی است که دریک سر او چیزی ثقیل بندند و برابر دیواری که در کاربنا کردنند فروگذارند: تا دیوار دل بیقرارت جهت ساختن طاق و درگاه مانند شاقول پیوسته سرنگون آویخته، (رفیع واعظ در ابواب الجنان از آنندراج)، چو شاقولش این رنگ ناریخته دل من بمویی است آویخته، طاهروحید (از آنندراج)، گلولۀ فلزی یا سنگی بریسمان کرده که از گونیا بیاویزند تا بدان هنگام حرکت دادن گونیا بر سطح زمین همواری زمین معلوم کنند، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، شاغولی، شاهول، (حبیش تفلیسی)، فادن، چون علاقه بدست گیرند (از اصطرلاب) شاقولی در میان باریک بندند و از زیر عروه فروگذارند، (یادداشت مؤلف از رسالۀ خطی)، نرۀ مرد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، آلت تناسل مرد، (لسان العرب) (از اقرب الموارد)
بایدو.... پسر طرغای و نوادۀ هلاکو که بر بغداد و عراق حکومت داشت و بمخالفت با گیخاتو قیام کرد و سرانجام لشکریان گیخاتو را شکست داد و خود او فراری و کشته شد. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 251) ، گردن کج کرده از نزاکت. (منتهی الارب) (آنندراج). اغید در همه معانی. (از اقرب الموارد). رجوع به اغید شود، عیش اغیف، زیست فراخ با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زندگی فراخ. (از اقرب الموارد) ، شجر اغیف، شاخ نرم و نازک. (از اقرب الموارد) : شجر اغیف و غیفانی، یمؤد. (اقرب الموارد)
بایدو.... پسر طرغای و نوادۀ هلاکو که بر بغداد و عراق حکومت داشت و بمخالفت با گیخاتو قیام کرد و سرانجام لشکریان گیخاتو را شکست داد و خود او فراری و کشته شد. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 251) ، گردن کج کرده از نزاکت. (منتهی الارب) (آنندراج). اَغیَد در همه معانی. (از اقرب الموارد). رجوع به اغید شود، عیش اغیف، زیست فراخ با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زندگی فراخ. (از اقرب الموارد) ، شجر اغیف، شاخ نرم و نازک. (از اقرب الموارد) : شجر اغیف و غیفانی، یمؤد. (اقرب الموارد)
شملۀ دستار باشد. (فرهنگ جهانگیری). بر وزن و معنی شاشوله است که علاقه و شملۀ دستار باشد. (برهان قاطع). طرۀ دستارکه از عمامه بیاویزند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). شمله و علاقۀ دستار. (ناظم الاطباء) : شاغولۀ دستار تو اینجا نخرند دستار نگهدار و برو بر سر پیچ. ابن یمین (از فرهنگ جهانگیری)
شملۀ دستار باشد. (فرهنگ جهانگیری). بر وزن و معنی شاشوله است که عِلاقه و شملۀ دستار باشد. (برهان قاطع). طرۀ دستارکه از عمامه بیاویزند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). شمله و عِلاقۀ دستار. (ناظم الاطباء) : شاغولۀ دستار تو اینجا نخرند دستار نگهدار و برو بر سر پیچ. ابن یمین (از فرهنگ جهانگیری)