جدول جو
جدول جو

معنی شاغل

شاغل
دارای شغل، مشغول به کار، مانع، برای مثال جهانیان به مهمّات خویش مشغول اند / مرا به روی تو شغلی ست از جهان شاغل (سعدی۲ - ۶۵۴)
تصویری از شاغل
تصویر شاغل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شاغل

شاغل

شاغل
مشغول کننده. (دهار). در کار دارنده. (منتهی الارب). شغله به، جعله مشغولاً فهو شاغل. (اقرب الموارد). ج، شواغل. (دهار) ، شغل شاغل، مبالغه. تقول ’انا فی شغل شاغل’. (اقرب الموارد). کارگران. در تأکید گویند. (ناظم الاطباء) :
جهانیان بمهمات خویش مشغولند
مرا به روی تو شغلیست از جهان شاغل.
سعدی.
، مانع و بازدارنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : در میانۀ آن محاصره و مهم بزرگ که در پیش پادشاه اسلام بود از سرحد خراسان شاغلی پیدا شد و فتقی حادث و خاطر عاطر پادشاه از آن هاجم ناگاه و ناجم نااندیشیده متشوش و متوزع شد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 38) ، در تداول اداری، مشغول به خدمت، در مقابل منتظر خدمت و بازنشسته و برکنار از خدمت
لغت نامه دهخدا

شامل

شامل
حاوی، دارنده، کامل، فراگیرنده، نام یکی از رهبران مذهبی و سران عشایر قفقاز
شامل
فرهنگ نامهای ایرانی