جدول جو
جدول جو

معنی شاس - جستجوی لغت در جدول جو

شاس
ابن زهیربن جذیمه بن رواحه العبسی از بنی عبس، وی در عصر جاهلیت در زمان نعمان بن المنذر میزیست و در یوم منعج که آن را یوم الروهه نیز خوانند کشته شد، درعقد الفرید ذکرش ضمن نقل داستانی آمده است، رجوع به عقد الفرید چ قاهره ج 1 ص 114 و ج 6 ص 4 و 5 شود
ابن عقیله، وی از بنی تمیم و برادر علقمۀ شاعر و از اصحاب منذربن ماء السماء است و حارث بن ابی شمر چون منذر را کشت وی را اسیر ساخت و سپس هنگام جستجوی علقمه او را آزاد کرد، (المنجد)
لغت نامه دهخدا
شاس
بدخوی، (شعوری) (ناظم الاطباء)، بداخلاق، (شعوری) :
چو بنیاد جهان که بی اساس است
نبیند روی راحت هرکه شاس است،
(ازشعوری)،
این لغت در ناظم الاطباء پارسی شمرده شده لیکن یاقوت در معجم البلدان ذیل (شاس) بمعنی راهی میان مدینه و خیبر، در معنای کلمه گوید: ویقال: شاس الرجل یشاس اذا عرف فی نظره الغضب والحقد، که به معنی مذکور در شعوری و ناظم الاطباء نزدیک است و صاحب اقرب الموارد آرد: شاس الرجل، المنظر بمؤخر عینه تکبراً او تغیظاً و قیل صغّر عینه و ضم اجفانه للنظر، بدنهاد، بیدین، بدکار و بدعمل، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شاس
(سِ)
صندوقی که در آن جسد قدیسان را نگاهدارند
لغت نامه دهخدا
شاس
(شاس س)
لاغر و ضعیف و خشک. (منتهی الارب). الناحل الضعیف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شاس
بدخوی
تصویری از شاس
تصویر شاس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاسپرم
تصویر شاسپرم
(دخترانه)
ریحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاسعه
تصویر شاسعه
شاسع، دور، بعید، منزل دور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاست
تصویر شاست
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرز، جرد، ابره، تودره،
کودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاسپرم
تصویر شاسپرم
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، اسفرغم، ونجنک، نازبو، شاه پرم، شاه سپرغم، اسپرم، سپرغم، اسفرم، شاه سپرم، شاه اسپرغم، ضومران، سپرم، سپرهم، ضیمران، اسپرغم، شاه اسپرم برای مثال از سر شاسپرم تا نکنی لختی کم / ندهد رونق و بالنده و بویا نشود (منوچهری - ۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاسع
تصویر شاسع
دور، بعید، منزل دور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاسی
تصویر شاسی
چهارچوبه، قاب، آهن بندی زیر اتومبیل که قسمت های دیگر روی آن قرار می گیرد، در کشاورزی گلخانۀ زیرزمینی با سقف شیشه ای که به منظور تهیۀ نشا و زیاد کردن قلمه و نیز نگهداری گیاهان در زمستان به کار می رود، در موسیقی شستی، در هنر عکاسی قاب چهارگوشه ای که فیلم های تخت عکاسی را در آن نگاه می دارند و به مانع رسیدن نور به فیلم می شود
فرهنگ فارسی عمید
مرکب از شا مخفف شاه و سیاه مخفف سیاه، لقبی بود که بمزاح به مرحوم سیدعبداﷲ بهبهانی در دورۀ اول مجلس می داده اند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِءْ)
سخت و درشت. (منتهی الارب ذیل ش س ء). الجاسی ٔ الغلیظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شاسمان، و رجوع به شاسمان شود
لغت نامه دهخدا
(لولُ)
فرانسوا، مارکی دو. ژنرال و مهندس فرانسوی. وی بسال 1754 میلادی در سن سورنن نزدیک مارن تولد و بسال 1833 میلادی وفات یافت. این ژنرال در سال 1807 میلادی فرماندهی عملیات نظامی محاصرۀ دانزیک را بعهده داشت
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است به گرگان و استراباد، (انجمن آرای ناصری)، و رجوع به شعوری ج 2 ورق 130 و مازندران و استراباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی و مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی تعلیقات ص 162 شود، در مازندران و استراباد رابینو نام عمارت بزرگی نیز معرفی شده است که امیر تیمور هنگام توقف در گرگان در کنار رودخانه بموضع شاسمان برای خود ساخت و زمستان سال 795 را در آن بسر برد، حافظ ابرو از آن یاد کرده است، و نیز رجوع به شاسمانی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ عَ)
تأنیث شاسع. بعیده. دور: اراضی شاسعه، زمینهای دور دست.
- بلاد شاسعه، شهرهای دور دست. ج، شواسع. (ناظم الاطباء). رجوع به شاسع شود
لغت نامه دهخدا
(سِ یُ)
تئودور (1819- 1865 م). نقاش فرانسوی که در صدد برآمد سبک کلاسیک انگر را با سبک رمانتیک دولا کروا تلفیق کند. وی در 20 سپتامبر 1819 در سامانا واقع در جمهوری دومینیک که پدرش در آنجا کنسول دولت فرانسه بود تولد یافت. یازده ساله بود که وارد کارگاه انگر شد و تا سال 1834 میلادی که انگر از پاریس به رم رفت در همانجا بماند. نخستین تابلوی او که بسال 1836 میلادی در پاریس بنمایش گذاشته شدعاجلاً کسب موفقیت کرد و این موفقیت سه سال بعد با تابلوهای ’ونوس دریائی’ و ’سوزان’ که هر دو اکنون در موزۀ لوور پاریس جای دارند تأیید شد. بسال 1840 میلادی شاسریو سفری به رم کرد تا انگر را ملاقات کند لیکن اندک اندک از کار استاد سابق خود احساس نارضایی نمود. با اینهمه صورت هایی که در این دوره از زندگی ساخته مانند ’لاکوردر’ که در سال 1841 میلادی بنمایش گذاشته شد و ’دو خواهر’ که در سال 1843 میلادی بنمایش گذاشته شد و هر دو اکنون درموزۀ لوور جای دارند هنوز بسبک کار انگر بودند. پس از سال 1843م. تأثیر رقیب انگر، اوژن دولاکروا چه از حیث سبک و چه از حیث انتخاب موضوع در کار شاسریو محسوس گردید. شاسریو بعمد کوشش داشت موزونی خطوط سبک انگر را با شیوه های رنگ آمیزی دولا کروا جمع سازد. 15 فقره سیاه قلم اتللو (منطبعه در سال 1844 میلادی) و نقاشیهایی از زندگی مورها و یهودیان که متعاقب سفر شاسریو در سال 1846م. به افریقای شمالی بوجود آمدند یادآور سبک دولاکروا میباشند، هر چند شاسریو بابتکار خود رنگی محلی بدان داد و وحشی گونه خصوصیتی بر آن افزود. شاسریو در احیای نقاشی ابنیۀ تاریخی فرانسه تأثیری بسزا داشت. وی در فاصله سالهای 1841 تا 1844م. نماز خانه سنت ماری مصر واقع در کلیسای سن - مری شهر پاریس و در فاصله سالهای 1844 تا 1848 میلادی پلکان اصلی دیوان محاسبات پاله دورسی را با صحنه های تمثیلی جنگ و صلح تزیین کرد. پس از آن نیز نقاشیهای دیواری کلیسای سن - روش پاریس و در فاصله سالهای 1853 تا 1854م. سقف کلیسای سن - فیلیپ - دو -رول مشتمل بر صحنۀ ’هبوط از صلیب’ را در فاصله سالها 1854 تا 1858 میلادی انجام داد. از همه کارهای تزئینی یاد شده به استثنای کار اخیر هیچیک به حال اول باقی نمانده فقط قسمتهایی از تزئینات پاله دورسی در موزۀ لوور نگاهداری شده است. شاسریو در 8 اکتبر سال 1856 میلادی در شهر پاریس درگذشت. شاسریو از نقاشانی بشمار میرود که آثار فراوانی از خود بجای گذاشتند و غالب طرحهای نقاشی او هم اکنون در موزۀ لوور موجود است. پس از مرگ نا بهنگام وی سبک کارش در آثار دوستان و شاگردان او ادامه یافت
لغت نامه دهخدا
قسمی از تفنگ سوزنی که آنتوان آلفونس شاسپو نام در 1865 میلادی اختراع کرد، (از ناظم الاطباء)، و از 1866 تا 1874 میلادی در فرانسه استفاده از آن معمول بود، در جنگهای سال 1870- 1871 فرانسه و آلمان این تفنگ برتری آشکار خود را بر تفنگ سوزنی آلمانی نشان داد
لغت نامه دهخدا
(پَرَ)
یکی از انواع ریحان که او را اسپرغم گویند. (فرهنگ سروری). بمعنی اسپرغم است که نوعی ازریحان باشد. (برهان). مطلق ریحان. (شعوری). او را شاهسپرم نیز گویند. (فرهنگ سروری). همان شاه اسپرم است. (انجمن آرای ناصری). اسپرغم است که شاهسفرم نامند. (فهرست مخزن الادویه). ضیمران. ضومران:
بنۀ شاسپرم تا نکنی لختی کم
ندهد رونق و بالیده و بویا نشود.
منوچهری.
تاک رز باشدمان شاسپرم
برگ رز باشد دستار شراب.
منوچهری.
آن برگهای شاسپرم بین و شاخ او
چون صدهزار همزه که برطرف مد بود.
منوچهری.
و رجوع به شاداسپرم، شاه اسپرم، شاه اسفرهم، شاه اسفرغم، شاهسپرغم، شاهسفرم، شاهسپرهم و شاه اسفر شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دیهی از دهات لاریجان در طبرستان. (مازندران و استراباد ترجمه وحید، مازندرانی ص 154)
لغت نامه دهخدا
ابوبکر، وی بسال 761 هجری قمری از جانب سربداران حکومت شاسمان داشت، گفته اند که چهل تن از سربازان مغول را در دیواره های قلعه ای که به شاسمان بنا کرد لای جرز گذاشت، چندی پس از آن تیمور عمارتی در این موضع برای خود بساخت و زمستان سال 795 را در آن بسر برد، (سفرنامۀ مازندران و استراباد، چ قاهرۀ تعلیقات ص 162)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
لغتی است در شازب. (منتهی الارب). و قیل لغه فی الشازب. (اقرب الموارد) ، خشک از لاغری. (منتهی الارب). الیابس ضمراً. (اقرب الموارد). شاسف. شازب، باریک. (منتهی الارب). لاغر. (آنندراج). مهزول. (اقرب الموارد). ج، شسب، (اقرب الموارد) ، شسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مرغی طوقدار که آن را توی نیز خوانند و بیشتر کنار آب بسر برد، (شعوری)، هوبره:
گرآید پیش شاهین شاست با جنگ
فضای عالم آید بر سرش تنگ،
(از شعوری)،
رجوع به هوبره شود،
کودن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مرد شکسته دوال نعل پاره گردیده. (منتهی الارب). الرجل المنقطع الشسع. (اقرب الموارد) ، نعت از شسوع. دور. (مهذب الاسماء). منزل شاسع، منزل دور و بعید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
خشک از لاغری. (منتهی الارب). الیابس ضمرا و هزالا. (اقرب الموارد). رجوع به شاسب و شازب شود. سقاء شاسف، ای یابس. (اقرب الموارد). مشک خشک، پیر پوست بر استخوان خشکیده. (منتهی الارب). قاحل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قاب، (در عکاسی) قید عکاسی و آن قابی است که شیشۀ عکس و کاغذ حساس را در آن جای دهند تا بر اثر تابش نور تصویر به دست آید، (در چاپ) شستی، (در اتومبیل) قاب و اسکلت و استخوان بندی فولادی که بر فنرها تکیه دارد و روی چرخها استوار است و موتور و اطاق اتومبیل روی آن جای دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاسپرم
تصویر شاسپرم
ریحان سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاسی پرس
تصویر شاسی پرس
فرانسوی رخشبند (قیدعکاسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاسف
تصویر شاسف
مشک خشک، پوست بر استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
قاب و اسکلت بندی فولادی که بر فنرها تکیه دارد و روی چرخها استوار است و موتور و اطاق اتومبیل بر روی آن جای دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاسب
تصویر شاسب
باریک لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاسع
تصویر شاسع
بعید، دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاسی
تصویر شاسی
چهارچوب، قاب، اسکلت اصلی اتومبیل که بخش های دیگر روی آن سوار می شود
فرهنگ فارسی معین
اتومبیل بی اطاق، اسکلت بندی، چارچوب، چارچوبه، قاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد