دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مِثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
دهی است از دهستان عقدای بخش اردکان شهرستان یزد که در 48 هزارگزی باختر اردکان و 5 هزارگزی راه عقدا به جلیل آباد واقع است و محلی کوهستانی، گرم و معتدل و مالاریایی است. سکنۀ آن 282 تن میباشد که پیرو مذهب شیعه اند و بزبان فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و انار است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه آن ارابه رو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان عقدای بخش اردکان شهرستان یزد که در 48 هزارگزی باختر اردکان و 5 هزارگزی راه عقدا به جلیل آباد واقع است و محلی کوهستانی، گرم و معتدل و مالاریایی است. سکنۀ آن 282 تن میباشد که پیرو مذهب شیعه اند و بزبان فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و انار است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه آن ارابه رو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
یکی از هفت پاره شهر اصفهان بوده است: و در آن وقت اصفهان هفت پاره شهر بود نزدیک بهم، چون مدینه، و آن: شهرستان است و مهرین و شادریه و درام وقه و کهند و جار و همه اصفهان خوانده اند، و بعضی از آن خراب گشت چنانک حمزه الاصفهانی شرح دهد. (مجمل التواریخ و القصص ص 525). رجوع به سارویه شود
یکی از هفت پاره شهر اصفهان بوده است: و در آن وقت اصفهان هفت پاره شهر بود نزدیک بهم، چون مدینه، و آن: شهرستان است و مهرین و شادریه و درام وقه و کهند و جار و همه اصفهان خوانده اند، و بعضی از آن خراب گشت چنانک حمزه الاصفهانی شرح دهد. (مجمل التواریخ و القصص ص 525). رجوع به سارویه شود
نام محله ای است از سبزوار، محتمل است که چار راه بوده و آن را بتعریب شار راه و بتحریف شاد راه کرده اند، (حواشی و توضیحات احمد بهمنیار بر تاریخ بیهق ص 338) : در میان بازار قصبه محاربه افتاد - شهر جنگ - اهل محلۀ میدان و محلۀ سردیه را، اسفریس و میدان و کوی سیار از یک جانب بودند و اهل محلۀسردیه و شاد راه و سراشغمبر و نوقابشک از یک جانب ... (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 268)
نام محله ای است از سبزوار، محتمل است که چار راه بوده و آن را بتعریب شار راه و بتحریف شاد راه کرده اند، (حواشی و توضیحات احمد بهمنیار بر تاریخ بیهق ص 338) : در میان بازار قصبه محاربه افتاد - شهر جنگ - اهل محلۀ میدان و محلۀ سردیه را، اسفریس و میدان و کوی سیار از یک جانب بودند و اهل محلۀسردیه و شاد راه و سراشغمبر و نوقابشک از یک جانب ... (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 268)
در یک نسخۀ خطی مهذب الاسماء کتاب خانه مؤلف معنی کلمه: ’زمین شادی’ ودر نسخۀ خطی دیگر ’زمین شاوی’ و در نسخۀ سوم ’رسن سادای’ آمده است. که هیچیک معنی محصلی ندارد. اما در منتهی الارب و اقرب الموارد در مادۀ ’شوق’ آمده است که: شاق الطنب الی الوتد، بست طناب را به میخ و استوار کرد. از اینجا معلوم میگردد که ضبط نسخۀ اخیر (یعنی رسن سادای) مبنایی دارد منتهی تحریفی در کلمه ’سادای’ روی داده است که صورت صحیح آن معلوم نشد
در یک نسخۀ خطی مهذب الاسماء کتاب خانه مؤلف معنی کلمه: ’زمین شادی’ ودر نسخۀ خطی دیگر ’زمین شاوی’ و در نسخۀ سوم ’رسن سادای’ آمده است. که هیچیک معنی محصلی ندارد. اما در منتهی الارب و اقرب الموارد در مادۀ ’شوق’ آمده است که: شاق الطنب الی الوتد، بست طناب را به میخ و استوار کرد. از اینجا معلوم میگردد که ضبط نسخۀ اخیر (یعنی رسن سادای) مبنایی دارد منتهی تحریفی در کلمه ’سادای’ روی داده است که صورت صحیح آن معلوم نشد
مردی از قبیلۀ اویغور و جد امیر سونج آقا پسر سانشی بخشی از امیران اولجایتو است. رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی حاشیۀ ص 53 شود از قبیلۀ نایمان، و قتلغشاه خاتون هشتمین زن اولجایتو از فرزندان او بوده است. رجوع به ذیل جامع التواریخ چ بیانی حاشیۀ ص 72 شود
مردی از قبیلۀ اویغور و جد امیر سونج آقا پسر سانشی بخشی از امیران اولجایتو است. رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی حاشیۀ ص 53 شود از قبیلۀ نایمان، و قتلغشاه خاتون هشتمین زن اولجایتو از فرزندان او بوده است. رجوع به ذیل جامع التواریخ چ بیانی حاشیۀ ص 72 شود
در تاریخ بیهق در یکی دو موضعبمعنی جاده و شاه راه استعمال شده و معلوم نیست که در اصل شاه راه بوده و تحریف شده است یا این که شاه راه را در آن زمان شادراه می گفته اند، (از حواشی و توضیحات احمد بهمنیار بر تاریخ بیهق ص 338) ... رنج مفارقت از دار دنیا بر دل این خواجه سهل شد و علایق انقطاع پذیرفت و روی بر شاد راه آخرت داد، و پیش از یک هفته بجوار رحمت ایزدی جلت عظمته انتقال کرد، رحمه اﷲ علیه، (تاریخ بیهق ص 174)
در تاریخ بیهق در یکی دو موضعبمعنی جاده و شاه راه استعمال شده و معلوم نیست که در اصل شاه راه بوده و تحریف شده است یا این که شاه راه را در آن زمان شادراه می گفته اند، (از حواشی و توضیحات احمد بهمنیار بر تاریخ بیهق ص 338) ... رنج مفارقت از دار دنیا بر دل این خواجه سهل شد و علایق انقطاع پذیرفت و روی بر شاد راه آخرت داد، و پیش از یک هفته بجوار رحمت ایزدی جلت عظمته انتقال کرد، رحمه اﷲ علیه، (تاریخ بیهق ص 174)
بالاپوش باشد و آن را به زبان تازی لحاف گویند. (فرهنگ جهانگیری). بالاپوش و لحاف را گویند. (برهان قاطع). و بعضی گفته اند جبۀ پنبه آکنده و جامۀسطبر کار یمن است. (انجمن آرای ناصری) : چو بالش از همه کس بر سر آیم ار باشد دمی بزیرم شادیچه چون نهالیچه. پوربهای جامی (از فرهنگ جهانگیری). تا گل از شادیچۀ رومی برون آمد به باغ زندوافش همچو اسقف زندخوان آمد پدید. سراج سکزی (از انجمن آرای ناصری)
بالاپوش باشد و آن را به زبان تازی لحاف گویند. (فرهنگ جهانگیری). بالاپوش و لحاف را گویند. (برهان قاطع). و بعضی گفته اند جبۀ پنبه آکنده و جامۀسطبر کار یمن است. (انجمن آرای ناصری) : چو بالش از همه کس بر سر آیم ار باشد دمی بزیرم شادیچه چون نهالیچه. پوربهای جامی (از فرهنگ جهانگیری). تا گل از شادیچۀ رومی برون آمد به باغ زندوافش همچو اسقف زندخوان آمد پدید. سراج سکزی (از انجمن آرای ناصری)