جدول جو
جدول جو

معنی شادبخت - جستجوی لغت در جدول جو

شادبخت
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، سفیدبخت، نیکوبخت، سعید، خوش طالع، صاحب دولت، نکوبخت، ایمن، خجسته، مقبل، بختیار، اقبالمند، فرخنده طالع، جوان بخت، نیک اختر، خجسته طالع، طالع مند، بلنداقبال، صاحب اقبال، فرّخ فال، فرخنده بخت، مستسعد، بلندبخت، خجسته فال
تصویری از شادبخت
تصویر شادبخت
فرهنگ فارسی عمید
شادبخت
(بَ)
خوش بخت. نیکبخت:
از رفتن مهد شرف خزران شود مهد کنف
بس شادبخت است آنطرف شادی شروان بادهم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاددخت
تصویر شاددخت
(دخترانه)
دختر شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راددخت
تصویر راددخت
(دخترانه)
دختر بخشنده یا خردمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهددخت
تصویر شهددخت
(دخترانه)
شهد (عربی) + دخت (فارسی) دختر شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهدخت
تصویر شاهدخت
(دخترانه)
دختر شاه، شاهزاده خانم، شاه دختر دختر شاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادبهر
تصویر شادبهر
(دخترانه)
آنکه از شادی بهره دارد، خوشحال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیدخت
تصویر شیدخت
(دخترانه)
دختر خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهدخت
تصویر شهدخت
(دخترانه)
شاهدخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادبه
تصویر شادبه
(پسرانه)
بهترین شادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادرخ
تصویر شادرخ
(دخترانه)
آنکه چهره ای شاد و متبسم دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادباش
تصویر شادباش
تبریک، تهنیت، روز بیست و ششم از ماه های فلکی
شادباش گفتن: خوش باش گفتن، تبریک و تهنیت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوربخت
تصویر شوربخت
بدبخت، تیره بخت، شوریده بخت، شوراختر، شورطالع، برای مثال شوربختان به آرزو خواهند / مقبلان را زوال نعمت و جاه (سعدی - ۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادبهر
تصویر شادبهر
کسی که بهره اش شادی است، آنکه از شادی ها و خوشی های دنیا بهرۀ وافر دارد، خوشحال، شادی بهر، برای مثال یکی روز فارغ دل و شاد بهر / برآسوده بود از هوس های دهر (نظامی۵ - ۸۱۳)، پسر را همی گفت کای شاد بهر / خرت را مبر بامدادان به شهر (سعدی۱ - ۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادبخش
تصویر دادبخش
بخشندۀ عدل و داد، داد دهنده، عادل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادباد
تصویر شادباد
از الحان قدیم ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
روغن کنجد. (ناظم الاطباء). شیرپخت: ده درمسنگ روغن گاو و ده درمسنگ روغن شیربخت تازه... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر قلیه خواهند نخست به آب پزندپس به روغن شیربخت تازه بریان کنند (گوشت گاو کوهی را) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به شیرپخت شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خوشحال. (فرهنگ جهانگیری). کسی که از تمتعات دنیوی بهرۀ وافر داشته باشد. (آنندراج) :
یکی روز فارغ دل و شادبهر
برآسوده بود از هوسهای دهر.
نظامی.
پسر را همی گفت کای شادبهر
خرت را مبر بامدادان به شهر.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام کنیزکی بوده. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
نام خانواده هایی از یهود بود، مرحوم پیرنیا در ایران باستان آرد: هایک دوم متحد بخت النصر دوم بود و با او اورشلیم را در محاصره داشت در میان اسیرانی که از یهود آوردند خانواده ای شامبات نام بود و پسر شامبات را باگارات مینامیدند، ارامنه گویند که این خانواده از جهت عقل و زرنگی ترقی نمودند و بعدها در قرن نهم میلادی بسلطنت ارمنستان و گرجستان رسیدند، (از ایران باستان ج 3 ص 2268)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان پایین رخ بخش شهرستان تربت حیدریه. دارای 465 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند. دارای 918 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دخت شاه. دختر شاه. شاهزاده خانم. فرزند مادینۀ شاه، شاه دختر
لغت نامه دهخدا
بد اختر بی طالع بی اقبال شور بخت مقابل خوشبخت نیکبخت سعید سعادتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادخه
تصویر شادخه
مونث شادخ کار ناپسند، سپیدی روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادخو
تصویر شادخو
خوش و خرم
فرهنگ لغت هوشیار
شاهدخت: چرا باید مهتران این چنین سخن گویند که شاه دختر کرا خواهد و کرا خواهد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تادبات
تصویر تادبات
جمع تادب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوربخت
تصویر شوربخت
((بَ))
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادبهر
تصویر شادبهر
((بَ))
کسی که قسمت و بهره اش از دنیا شادی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهدخت
تصویر شاهدخت
((دُ))
دختر شاه، شاهزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادباش
تصویر شادباش
تبریک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاهدخت
تصویر شاهدخت
پرنسس
فرهنگ واژه فارسی سره
بداقبال، بدبخت، بدطالع، تیره روز، سیه روز، کوربخت
متضاد: خوشبخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تبریک، تهنیت، مبارکباد، شاباش
متضاد: تسلیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد