جدول جو
جدول جو

معنی شاخناک - جستجوی لغت در جدول جو

شاخناک
متدوّح، شاخ آور، پرشاخ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارناک
تصویر فارناک
(پسرانه)
فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
(دخترانه)
جذا ب، روشن و درخشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادناز
تصویر شادناز
(دخترانه)
مرکب از شاد (خوشحال) + ناز (زیبا)، نام شهر یا مکانی در نیشابور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاخسار
تصویر شاخسار
(دخترانه)
محل انبوهی شاخه های درخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهناک
تصویر ماهناک
(دخترانه)
روشنی ماه و مهتاب
فرهنگ نامهای ایرانی
از گیاهان دارویی که بیشتر در مصر می روید و در طب قدیم برای معالجۀ صرع به کار می رفته، برنوف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادناک
تصویر شادناک
شادمان، خوشحال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهنای
تصویر شاهنای
سرنا، از سازهای بادی که از لوله ای دراز چوبی یا فلزی با چند سوراخ تشکیل شده، نای ترکی، سرغین، سورنای، نای رومی، شهنا، سورنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، جذاب، کنایه از خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخسار
تصویر شاخسار
قسمت بالای درخت که پرشاخ و بال باشد، شاخۀ درخت، برای مثال عشق در عالم نبودی گر نبودی روی زیبا / گر نه گل بودی نخواندی بلبلی بر شاخساری. (سعدی۲ - ۵۷۴)، قطعۀ آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگر مفتول طلا یا نقره را از سوراخ آن می گذراند و می کشد تا باریک و هموار شود، شفشاهنگ، شفشاهنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
ویژگی زمینی که در آن مار بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
شوخگن، (آنندراج)، دنس، (زمخشری)، ریم گرفته، چرکین، (یادداشت مؤلف)، ناپاک و چرکین و آلودۀ به چرک، (ناظم الاطباء) : و ریشهاء تر و شوخناک را بگیرند آب انار ترش ... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، ناکس و فرومایه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است به سمرقند، (الانساب سمعانی ورق 340)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
نام یکی از دهستانهای بخش درمیان از شهرستان بیرجند واقعدر خاور بیرجند، از نود آبادی تشکیل شده که مجموع نفوس آنها در حدود 27550 تن است. قراء مهم آن عبارتنداز مهمویی دارای 1467 تن جمعیت و کازار دارای 1739 تن جمعیت. ساکنان آن از طوایف دلاکه، دادعلی، حاجی حق داد و احمدی میباشند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
مقابل غمناک، (آنندراج)، شادمان: و شادناک شود جان من به خدای زندگانی دهنده من، (انجیل لوقا باب 1 شمارۀ 27 ترجمه دیاتسارون ص 12)، و بسیاران در زایدن او شادناک شوند، (ایضاً ص 8)، و رجوع به ص 14، 60، 208 همان کتاب شود،
همان ابن یامین اسباط پاک
زدادخدایی همه شادناک،
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وسخناک
تصویر وسخناک
چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
جایی که مار در آن بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهناک
تصویر ماهناک
جای روشن شده بواسطه مهتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوناک
تصویر گاوناک
جایی که در آن گاو فراوان باشد: ارض مثوره زمینی گاوناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارناک
تصویر خارناک
جایی که خار بسیار باشد پرخار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالناک
تصویر خالناک
دارای خال بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغبناک
تصویر شغبناک
بلند آوازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمناک
تصویر شرمناک
خجلت شرمساری شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخشناک
تصویر شخشناک
لغزان لیز
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره صلیبیان که در سواحل شنی مناطق معتدل آسیای صغیر و اروپا و شمال افریقا و آمریکا میروید. گیاهی است یکساله و دارای ریشه های خوراکی است فجل الجمل رشادالبحر فجیله شرتیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادناک
تصویر شادناک
خوشحال و شاد خوشحال مسرور فرحناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخسار
تصویر شاخسار
جائی از درخت که شاخهای بسیار رسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهنای
تصویر شاهنای
سورنای سرنا شهنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
تابدار روشن درخشان مشعشع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخدار
تصویر شاخدار
صاحب شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
روشن، درخشان، تابدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاخسار
تصویر شاخسار
قسمت بالای درخت که پر شاخه باشد، جای انبوهی از درختان بسیار شاخ، شاخه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاخدار
تصویر شاخدار
حیوانی که شاخ دارد، تنه درختی که دارای شاخه باشد، شاخه دار، دیوث، قلتیان، نقره پاک، سیم بی غش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخشناک
تصویر شخشناک
((شَ خْ شْ))
لغزان، لیز
فرهنگ فارسی معین