قسمت بالای درخت که پرشاخ و بال باشد، شاخۀ درخت، برای مِثال عشق در عالم نبودی گر نبودی روی زیبا / گر نه گل بودی نخواندی بلبلی بر شاخساری. (سعدی۲ - ۵۷۴)، قطعۀ آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگر مفتول طلا یا نقره را از سوراخ آن می گذراند و می کشد تا باریک و هموار شود، شفشاهنگ، شفشاهنج
جای انبوهی درختان بسیار شاخ، (فرهنگ جهانگیری)، جایی از درخت که شاخهای بسیار رسته باشد، (فرهنگ رشیدی)، شاخ سر، (شعوری) : بر سر هر شاخساری مرغکی بر زبان هر یکی بسم اللهی، منوچهری، شما با یار خود بر شاخسارید نه چون من مستمند و دلفکارید، (ویس ورامین)، راویان را در شمار شاعران مشمر که هست جای عیسی آسمان و جای طوطی شاخسار، سنائی (از انجمن آرا)، شاخ شکوفه دار امیدم شکسته شد چون از شکوفه قبۀ نوبست شاخسار، خاقانی، دست صبا بر فروخت مشعلۀ نو بهار مشعله داری گرفت کوکبۀ شاخسار، خاقانی، خامۀ مانی است طبع، چهره گشای جهان نایب عیسی است ماه، رنگرز شاخسار، خاقانی، بهشتی رسته در هر میوه داری بشکل طوطیی هر شاخساری، نظامی (ابیات الحاقی)، دل ارشمیدس در آمد بکار چو مرغان پرنده برشاخسار، نظامی، سایه و نور از علم شاخسار رقص کنان بر طرف جویبار، نظامی، درخت آنگه برون آرد بهاری که بشکافد سر هر شاخساری، نظامی، عشق در عالم نبودی گر نبودی روی زیبا و رنه گل بودی نبودی بلبلی بر شاخساری، سعدی (خواتیم)، ، شفشاهنج، شفشاهنگ، حدیده، آهنی که آن را پهن ساخته در او سوراخهای بزرگ و کوچک کرده باشند و سیمکشان سیم را از میان آن بکشند، (فرهنگ جهانگیری)، افزاری است زرکشان و سیمکشان را و آن آهنی باشد پهن که سوراخهای بزرگ و کوچک در آن کنند و مفتول طلا و نقره را از آن کشند تا باریک و هموار برآید، (برهان قاطع)، و آن را شفشاهنج وشفشاهنگ گویند و در اصل شفشاهنگ شوشه کش بوده چه فاءبدل واو است، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)
شاخور، صاحب شاخ، باسرو، ذوقرن، هر حیوانی که دارای شاخ باشد، (ناظم الاطباء)، حیوانات شاخ دارمانند گاو، بز، گوسفند، آهو، گوزن و امثال آن، مطلق گاو و گوسفند و بز و میش: خونریز شاخدار خوش آمد به روز عید در موسمی که باشد گلریز شاخسار از شاخسار باد نگونسار دشمنت خونریز او فریضه چو خونریز شاخدار، سوزنی، - مرغ شاخدار،نام مرغی است که آن را مرغ مصری نیز گویند، سنگی سار، ، کلۀ پخته و کله پاچه درتداول عامه و عامیان چون گفتن کله خوردن را بشگون ندارند بجای آن به کلۀ پخته شاخدار گویند، هر تنه درختی که دارای شاخه ها بود، (ناظم الاطباء)، نقرۀ پاک و پاکیزه و بیغش، (برهان قاطع)، نقرۀ خالص و ویژه لیکن تنها مستعمل نیست بلکه نقرۀ شاخدار و سیم شاخدار گویند، (آنندراج)، نقرۀ پاک بی بار، کنایه از مردم دیوث، (برهان قاطع)، دیوث، (غیاث)، مردمان قلتبان، جاکش، بچشم خودبین، (برهان قاطع)، خودبین، (غیاث)، - دروغهای شاخدار، دروغهای بسیار عجیب، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، دروغهای نمایان و آشکارا