جدول جو
جدول جو

معنی سیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

سیٔ(سَیْءْ)
شیر گردآمده در اطراف پستان پیش از دوشیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیه
تصویر سیه
سیاه، رنگی مانند رنگ زغال، هر چیزی که به رنگ زغال باشد، آنکه پوست بدنش سیاه باشد، حبشی، زنگی، تیره، تاریک، کم ارزش، پست، آلوده به گناه، کثیف، چرک، بدیمن، نامبارک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیو
تصویر سیو
سیب، میوه ای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوش طعم که چند نوع است، درختی از تیرۀ گل سرخیان، دارای برگ های بیضی و دندانه دار که شکوفه های سفید و صورتی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیخ
تصویر سیخ
آلت فلزی که تکه های گوشت را به آن می کشند و روی آتش کباب می کنند
هر چیز راست و نوک تیز فلزی یا چوبی مانند سوزن و خار و سرشاخۀ نازک درخت
کنایه از راست، مستقیم
سیک، فرقه ای مذهبی در هندوستان که پیروان آن به خدای یگانه ایمان دارند و به تناسخ معتقد هستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیر
تصویر سیر
سیرت ها، طریق ها، روش ها، مذاهب، سنت ها، هیئت ها، جمع واژۀ سیرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیر
تصویر سیر
رفتن و گردش کردن، راه رفتن، گردش، بررسی
سیر الی الله: در تصوف رفتن به سوی خدا به قصد وصول به حق و حقیقت
سیر آفاق و انفس: کنایه از رفتن و گردش کردن در شهرها و نقاط مختلف عالم و تحقیق و مطالعه در نفوس انسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیج
تصویر سیج
مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کشمش، سکج، زبیب، هولک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیس
تصویر سیس
اسب به ویژه اسب تندرو، جهنده و چابک، بوز، براق، سابح، چهارگامه، چارگامه، گام زن، شولک، جواد، بادرفتار، ره انجام، بالاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیف
تصویر سیف
شمشیر
ساحل دریا، ساحل رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیی
تصویر سیی
قبیح، زشت، بد، ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیغ
تصویر سیغ
نغز، نیکو، خوب، زیبا، برای مثال برفکن برقع از آن رخسار سیغ / تا برآید آفتاب از زیر میغ (عنصری - ۳۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
صوف ردی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
مرد دل گرفته. مرد تخمه زده از روغن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ج، مسیئون. بدکردار و گناهکار و محروم. (ناظم الاطباء). بدی کننده و گناهکار. (فرهنگ نظام). بدکردار. (دهار) (مهذب الاسماء). بدکردار. بدافعال. (از غیاث). بدکار. تباهکار. تبهکار. بدکاره. بزه کار. بزه مند. عاصی. مذنب. مجرم. آثم. اثیم. بدکنش. بدکننده، مقابل محسن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
تأخیر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، به نسیه فروختن. (منتهی الارب). نسیه فروشی،
{{صفت}} شیر رقیق پرآب. (از اقرب الموارد). شیر با آب آمیخته. (مهذب الاسماء). شیر پرآب. (از المنجد). شیر تنک بسیارآب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، زنی که گمان حمل بر وی کنند. (ناظم الاطباء)، ماهی که اعراب جاهلی آن را به تأخیر می افکندند. (از اقرب الموارد). نسی ٔ (بر وزن فعیل) در لغت به معنی تأخیر است. برخی گفته اند به معنی افزایش باشد. و تازیان این لفظ را در مورد ماه کبیسه اطلاق کنند و توضیح آن، آن است که چون تازیان خوش داشتند که موسم حج و اداء مناسک آن پیوسته لایتغیر و همه ساله در فصلی باشد که هوا معتدل و میوه جات فراوان و وسایل آسایش در سفر حج فراهم بود تا کمتر رنجی نبرده باشند، و چنین فصلی هم جز پایان تابستان و آغاز اعتدال خریفی برای منظور خویش نیافتند خطیب حاج در موسم حج هنگامی که تازیان در خانه خدا از هر کرانه بدانجا گرد آمده بودند بر منبر شد و پس از اداء حمد و ثناء الهی خطبه انشاء کرد و در آخر خطبه اعلام داشت که برای منظور شما در عدم تغییر موسم حج از حیث فصل در نظر گرفته ام در این سال ماهی بر ماههای سال بیفزایم. و سپس در رأس هر سه سال نیز ماهی در آن سال علاوه کنم تا بدین وسیله پیوسته موسم حج در ادوار مختلفه با فصلی که مقصود شما می باشد مصادف واقع شود. و چون بدین نحو عمل شود، در هر سی وشش سال قمری دوازده ماه قمری افزوده گردد. و ماه زائدرا نسی ٔ نامیدند، زیرا در پایان سال واقع می شد. برخی گفته اند در بیست وچهار سال دوازده ماه می افزودند. واین است دور نسی ٔ مشهور بین اعراب جاهلیت، و این طریقه برای حصول مقصود تازیان سهلتر و نزدیکتر بود، زیرا ماه ذوالحجه همواره در فصل منظور تازیان واقع می شد، چه تفاوت بین سالهای شمسی و قمری علی التقریب ده روز است در هر سالی و در طول مدت سه سال ماهی به دست آید، نه در دو سال. برخی دیگر گفته اند در طول مدت نوزده سال قمری هفت ماه قمری می افزودند تا این که نوزده سال شمسی به دست می آید. بدین طریق که در سال دوم یک ماه و در سال پنجم ماهی دیگر می افزودند، به ترتیب ’بهزیجوج’ چنانکه یهود می کردند، جز این که یهود ماه ششم را فقط مکرر می ساختند، ولی تازیان ماه زائد را به دور می انداختند بر جمیع ماهها و نخستین کسی که این منظور را عملی کرد مردی از بنی کنانه به نام نعیم بن ثعلبه و یا به نام عامربن الظرب یکی از هوشمندان تازیان بود. و چون دو یا سه سال می گذشت خطیب آنان بر فراز منبر می شد و می گفت ما قرار دادیم نام ماه فلان از این سال را برای مابعدش. هکذا یستفاد من شرح التذکرهو التفسیر الکبیر فی قوله تعالی: انما النسی ٔ زیادهفی الکفر (قرآن 37/9). (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیل
تصویر سیل
آب بسیار که روان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
زردی و علتی باشد که بر روی غله زار نشیند، یرقان و به ترکی بمعنای آلت تناسلی یک ثلث یک سوم سه یک. آلت تناسل مرد ذکر
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه برنگ زغال باشد اسود، تیره تاریک، رنگ زغال سواد. توضیح تیره ترین رنگهاست و آن رنگی است خارج از دسته رنگهای اصلی و فرعی. چون این رنگ را به رنگ دیگر اضافه کنند آن را تیره سازد مقابل سفید، کسی که سیاه پوست باشد، حبشی زنگی، اسب سیاه رنگ، خط چهارم از جمله هفت خط جام ارزق، مست طافح سیاه مست، نحس شوم. یا بازار سیاه. بازاری که در آن قیمت اشیا را بیش از قیمت اصلی خرید و فروش کنند. یا (میان) سیاه و سفید فرق کردن (تشخیص دادن) خواندن و توانستن سواد داشتن، سی ثلثین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیو
تصویر سیو
سیب تفاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیا
تصویر سیا
مخفف سیاه است که در مقابل سفیدی، نام مخفف سازمان جاسوسی آمریکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیب
تصویر سیب
میوه ایست معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیج
تصویر سیج
انگور خشک شده مویز
فرهنگ لغت هوشیار
ساز و سامان نظم و ترتیب: میداد چو نظم نامه را سیچ باقی نگذاشت به هر ما هیچ. (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیح
تصویر سیح
پخشاب آب پخشیده بر زمین، وستر راهراه (عبای مخطط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیخ
تصویر سیخ
استوار گردیدن، هر چی نوگ تیز فلزی یا چوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سید
تصویر سید
پیشوا و مهتر قوم و سردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر
تصویر سیر
جمع سیرت، عادتها و خصلتها گشت و تفریح و گردش و سفر و سیاحت
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از فلزات گرانبها که در معدن بطور خالص یا ترکیب با فلزات دیگر مانند سرب پیدا میشود، نقره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیس
تصویر سیس
جهنده، تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیغ
تصویر سیغ
خوب و نیکو و نغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیف
تصویر سیف
شمشیر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیز
تصویر سیز
چابک، تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیج
تصویر سیج
خطر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیم
تصویر سیم
نقره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیل
تصویر سیل
تنداب
فرهنگ واژه فارسی سره