معنی سیمیار - جستجوی لغت در جدول جو

سیمیار

لغت نامه دهخدا

بینیار

(دخترانه)

بیننده (نگارش کردی: بنیار)

فرهنگ نامهای ایرانی

سامیرا

(دخترانه)

سمیرا، زن بزرگوار، نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است، وسیله ای که با آن حجامت می کنند، نام محلی در نزدیکی مکه

فرهنگ نامهای ایرانی

سامیار

(پسرانه)

کمک کننده به آتش محافظ آتش

فرهنگ نامهای ایرانی

ساتیار

(پسرانه)

نام یکی از سرداران داریوش

فرهنگ نامهای ایرانی

سیمینه

(دخترانه)

سیمین

فرهنگ نامهای ایرانی

سامیان

(پسرانه)

نام روستایی در نزدیکی اردبیل

فرهنگ نامهای ایرانی

رامیار

(پسرانه)

چوپان و گوسفند چران، رمه یار چوپان، شبان

فرهنگ نامهای ایرانی

ستمکار

کسی که کارش ستم کردن است، ستم کننده، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر

فرهنگ فارسی عمید

سیمبان

کسی که مامور نگاهبانی سیم های برق یا تلگراف یا تلفن است

فرهنگ فارسی عمید

تیمسار

عنوان صاحب منصبان بالاتر از درجۀ سرهنگی، مترادف جناب یا حضرت. از واژه های دساتیری است

فرهنگ فارسی عمید

سیم گر

کسی که آلات و ادواتی از نقره می سازد

فرهنگ فارسی عمید

سیم بر

کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم تن، سیم بدن، سیمین بدن، سیم اندام، سیمین بر

فرهنگ فارسی عمید

سیمیا

در قدیم صاحبان این علم برای حروف طبایعی مرموز قائل شده و مدعی بودند که به وسیلۀ حروف و اسما می توان در عالم طبیعت تصرف کردن یا آنکه در قوۀ تخیل و تصور دیگران نفوذ کرد و چیزهایی را که وجود ندارد در نظر آنان مجسم ساخت، علم حروف، علم اسرار حروف، علم طلسم و جادو، علم مجسم ساختن چیزهای موهوم در نظر دیگران، چشم بندی

فرهنگ فارسی عمید

سمیار

دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. دارای 551 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات، بنشن، انگور، بادام و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)

لغت نامه دهخدا

سیمیا

علم سیمیا، علم طلسم که از آن انتقال روح در بدن دیگری کنند و به هر شکل که خواهند درآید و چیزهای موهوم در نظر آرند که در حقیقت وجود آنها نباشد، (غیاث اللغات) (آنندراج)، عبارت است از علم به اموری که انسان متمکن شود بدان از اظهار آنچه مخالف عادت بود مانع آنچه موافق آن باشد و قسمی در علوم سامیه است، (از نفایس الفنون)، علمی است که بدان تسخیر جن میشود، (بحر الجواهر)، یکی از علوم خفیه و از علوم محتجبه قدما است، و آن عبارت است از علم به اموری که انسان متمکن شود بدان از اظهار آنچه مخالف عادت بود یا منع آنچه موافق عادت، (فرهنگ فارسی معین)، ’علم’ خواص و اسرار حروف، مدعیان وقوف بر این ’علم’ برای حروف طبایع (آتشی، آبی و خاکی) مرموز قائل بودند و چون اسماء مرکب از حروف است، همین طبایع و اسرار را در اسماء ساری میدانستند و مدعی بودند که بوسیلۀ حروف و اسماء میتوان در عالم طبیعت تصرف کرد، از صاحب نظران در سیمیا یا علم حروف و اسماءابن العربی و بونی را میتوان نام برد که نتیجه و ثمرۀ سیمیا را تصرف کردن نفوس ربانی در عالم طبیعت میدانستند به یاری اسماءالحسنی و کلمات الهی که از حروف ناشی میشود، (از دائره المعارف فارسی) :
جادویی کردت کسی یا سیمیاست
یا خلاف طبع تو از بخت ماست،
مولوی،
کیمیاسازیست چبود کیمیا
معجزه بخش است چبود سیمیا،
مولوی،
، بلاغت، فصاحت، (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

سیمیاء

نشان، علامت، (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

پیسیار

پیشیار

فرهنگ لغت هوشیار

سیهکار

آن که سیاه کند مسود، بد کار فاسق، ظالم ستمکار

فرهنگ لغت هوشیار

سیمبان

آن که مامور نگاهبانی سیم های برق تلگراف یا تلفن است

فرهنگ لغت هوشیار

سیمینه

منسوب به سیم نقره یی ساخته از سیم. یا سیمین صولجان. هلال ماه نو. یا سیمین قواره. ماه قمر، سفید روشن، خوب ظریف

فرهنگ لغت هوشیار

سمینار

آموزشگاه یا موسسه که جمعی از اهل یک حرفه گرد آیند و مطالب مربوط به حرفه خود را فرا گیرند

فرهنگ لغت هوشیار

نیمدار

چیز مستعمل اما قابل استفاده بین نو و کهنه: کفش نیمدار کت نیمدار

فرهنگ لغت هوشیار

ستمکار

متعدی و ظالم، جائر

فرهنگ لغت هوشیار

دامیار

آنکه دام برای گرفتن مرغ و ماهی گذارد، صید کار

فرهنگ لغت هوشیار

خیمیات

پر گلبرگان

فرهنگ لغت هوشیار

تیمسار

عنوانی که در ارتش برای افسران از سرتیپ به بالا، بجای جناب یا حضرت

فرهنگ لغت هوشیار

رامیار

گله بان، چوپان

فرهنگ لغت هوشیار

سیمیا

یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه محتجبه قدماست و آن عبارت است از علم به اموری که انسان متمکن شود بدان از اظهار آن چه مخالف عادت بود یا منع آن چه موافق عادت باشد

فرهنگ لغت هوشیار