ستور که دشمن آنرا به غارت رانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ستور و جزو آن که در پس آن صائد پنهان شود جهت قدرت یافتن بر صید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
ستور که دشمن آنرا به غارت رانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ستور و جزو آن که در پس آن صائد پنهان شود جهت قدرت یافتن بر صید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
رنگی مانند رنگ زغال، هر چیزی که به رنگ زغال باشد، کسی که پوست بدنش سیاه باشد، حبشی، زنگی، تیره، تاریک، کنایه از کم ارزش، پست، کنایه از آلوده به گناه، کنایه از کثیف، چرک، کنایه از بدیمن، نامبارک
رنگی مانند رنگ زغال، هر چیزی که به رنگ زغال باشد، کسی که پوست بدنش سیاه باشد، حبشی، زنگی، تیره، تاریک، کنایه از کم ارزش، پست، کنایه از آلوده به گناه، کنایه از کثیف، چرک، کنایه از بدیمن، نامبارک
گلۀ شتران هم سفر، و این در شتر مانند رفقه است در انسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). فاذا سرقت طردت معاً، مأخوذ من قولهم: وسق الابل، اذا طرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اشتر که دزدان برانند. (مهذب الاسماء). ج، وسائق. (اقرب الموارد)
گلۀ شتران هم سفر، و این در شتر مانند رفقه است در انسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). فاذا سرقت طردت معاً، مأخوذ من قولهم: وسق الابل، اذا طرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اشتر که دزدان برانند. (مهذب الاسماء). ج، وسائق. (اقرب الموارد)
لیقه در فارسی: پر زآمه پر زامه آنچه از لاس و پشم و موی و جز آن که در دوات مرکب نهند صوف دوات پرز لیق لیفه: خامه در مرگ تو شد مویه کنان لیقه در سوک تو شد موی کنان. (بهار 212: 2)، صوف یا نخ که در چراغهای روغن گذارند: در هر فتیله یک سیر روغن ونیم سیرلیقه بکار رود، ماده ایست که درسرمه کنند لیق
لیقه در فارسی: پر زآمه پر زامه آنچه از لاس و پشم و موی و جز آن که در دوات مرکب نهند صوف دوات پرز لیق لیفه: خامه در مرگ تو شد مویه کنان لیقه در سوک تو شد موی کنان. (بهار 212: 2)، صوف یا نخ که در چراغهای روغن گذارند: در هر فتیله یک سیر روغن ونیم سیرلیقه بکار رود، ماده ایست که درسرمه کنند لیق