دوال از پوست شکار که از آن بند شمشیر و خنجر درست کنند، تسمه، برای مثال برای مصلحت کار دوستان تو هردم / زمانه برکشد از پشت دشمنان تو سیرم (ابن یمین - ۱۳۴)
دوال از پوست شکار که از آن بند شمشیر و خنجر درست کنند، تسمه، برای مِثال برای مصلحت کار دوستان تو هردم / زمانه برکشد از پشت دشمنان تو سیرم (ابن یمین - ۱۳۴)
تسمه و دوالی باشد سفید که چشمۀ آن را کنده باشند بجهت آنکه نرم شود و از آن بند شمشیر کنند و بند کارد و خنجر و شکاربند پرندگان شکاری نیز سازند. (برهان) (آنندراج). دوال سفید که چشمۀ آن راکنده باشند تا نرم شود. (فرهنگ رشیدی) : سیرم پشتش از ادیم سیاه مانده زین کوهه رامیان دو راه. نظامی. سیرم از پشت جدی نپسندم نسزد زآن دوال شه بندم. امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی)
تسمه و دوالی باشد سفید که چشمۀ آن را کنده باشند بجهت آنکه نرم شود و از آن بند شمشیر کنند و بند کارد و خنجر و شکاربند پرندگان شکاری نیز سازند. (برهان) (آنندراج). دوال سفید که چشمۀ آن راکنده باشند تا نرم شود. (فرهنگ رشیدی) : سیرم پشتش از ادیم سیاه مانده زین کوهه رامیان دو راه. نظامی. سیرم از پشت جدی نپسندم نسزد زآن دوال شه بندم. امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی)
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، اسفرغم، شاه سپرغم، شاسپرم، سپرهم، ضیمران، نازبو، ونجنک، شاه اسپرغم، ضومران، اسپرغم، سپرغم، شاه پرم، شاه سپرم، اسفرم، شاه اسپرم، اسپرم
رِیحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، اِسفَرغَم، شاهِ سپَرَغم، شاسپَرَم، سِپَرهَم، ضَیمُران، نازبو، وَنجنَک، شاه اِسپَرغَم، ضَومُران، اِسپَرغَم، سِپَرغَم، شاه پَرَم، شاهِ سپَرَم، اِسفَرَم، شاه اِسپَرَم، اِسپَرَم
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارم نوعی پارچۀ نخی نازک، برای مثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
دِیلَم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارَم نوعی پارچۀ نخی نازک، برای مِثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
نسر. (برهان قاطع). نسار. (ناظم الاطباء). جائی باشد که آفتاب بر آن کمتر تابد. (برهان قاطع) (آنندراج). جائی که آفتاب نتابد. (جهانگیری) (از سروری) (از ناظم الاطباء). با نسر و نسار قیاس شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، بعضی گویند نسیرم جائی است که پیوسته آفتاب بر آن تابد، والله اعلم. (برهان قاطع) (آنندراج) ، تابدان. (جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج). و آن روزنه ای است از خانه که یک جانب آن را پارچه چسبانند و نقاشی کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). روشندان. (جهانگیری). روزنه و دریچه و جائی که در آن آفتاب تابد. (ناظم الاطباء)
نسر. (برهان قاطع). نسار. (ناظم الاطباء). جائی باشد که آفتاب بر آن کمتر تابد. (برهان قاطع) (آنندراج). جائی که آفتاب نتابد. (جهانگیری) (از سروری) (از ناظم الاطباء). با نسر و نسار قیاس شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، بعضی گویند نسیرم جائی است که پیوسته آفتاب بر آن تابد، والله اعلم. (برهان قاطع) (آنندراج) ، تابدان. (جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج). و آن روزنه ای است از خانه که یک جانب آن را پارچه چسبانند و نقاشی کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). روشندان. (جهانگیری). روزنه و دریچه و جائی که در آن آفتاب تابد. (ناظم الاطباء)
محل مخصوصی که در آنجا کارهای ورزشی و بازی کردن با حیوانات نمایش داده میشود فرانسوی تاژگاه علف سیر. نمایشهای پهلوانی و بازی با حیوانات و کارهای عجیب و اعمال خنده آور است که جمعی در روی صحنه ای (معمولا مدور) انجام دهند
محل مخصوصی که در آنجا کارهای ورزشی و بازی کردن با حیوانات نمایش داده میشود فرانسوی تاژگاه علف سیر. نمایشهای پهلوانی و بازی با حیوانات و کارهای عجیب و اعمال خنده آور است که جمعی در روی صحنه ای (معمولا مدور) انجام دهند