آلت فلزی که تکه های گوشت را به آن می کشند و روی آتش کباب می کنند هر چیز راست و نوک تیز فلزی یا چوبی مانند سوزن و خار و سرشاخۀ نازک درخت کنایه از راست، مستقیم سیک، فرقه ای مذهبی در هندوستان که پیروان آن به خدای یگانه ایمان دارند و به تناسخ معتقد هستند
آلت فلزی که تکه های گوشت را به آن می کشند و روی آتش کباب می کنند هر چیز راست و نوک تیز فلزی یا چوبی مانند سوزن و خار و سرشاخۀ نازک درخت کنایه از راست، مستقیم سیک، فرقه ای مذهبی در هندوستان که پیروان آن به خدای یگانه ایمان دارند و به تناسخ معتقد هستند
سانسکریت ’سیخا’ (نوک نیش)، کردی ’سیخی، سیخو’ (فتیله)، بلوچی ’سیه، سی’ (سیخ)، افغانی ’سیخ’، گیلکی ’سخ’، معرب ’سیخ’، ترکی ’شیش’، ’تفس’، قطعۀ آهنی باریک و دراز که قطعات گوشت را بدان کشند و کباب کنند، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، باب زن چه از آهن و چه از چوب که کباب در آن کشند، (آنندراج)، باب زن و قطعۀ آهنینی دراز و باریک که پارچه های گوشت رابر آن کشیده کباب کنند، (ناظم الاطباء) : از بی نمکی و بی قراری بر سیخ جهد که من کبابم، عطار، گفته ناگفته کند از فتح باب تا از آن نه سیخ سوزد نه کباب، مولوی، به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ بسیخ، سعدی (کلیات چ مصفا ص 26)، ، هر چیز راست و سخت و نوک تیز مانند خار، (ناظم الاطباء) (حاشیه برهان قاطع چ معین)، هر چیز که مانند سر پستان بود و خصوصاً آلتی چرمینه که آنرا پر از شیر کرده در دهان طفل میگذارند تا بجای پستان بمکد، پیالۀ شراب خوری، ابزاری آهنین که بدان پالان را آگنده میکنند، (ناظم الاطباء)، میلۀ فلزی که در گیرک ها برای اتصال جریان برق است، (فرهنگستان)، قطعۀ چوبینی که بدان دهان جوال را محکم کنند، سر صراحی کوچک، شیاری که با قلبه کرده باشند، نوعی از یوغ جهت حمل کردن بارها، (ناظم الاطباء)
سانسکریت ’سیخا’ (نوک نیش)، کردی ’سیخی، سیخو’ (فتیله)، بلوچی ’سیه، سی’ (سیخ)، افغانی ’سیخ’، گیلکی ’سخ’، معرب ’سیخ’، ترکی ’شیش’، ’تفس’، قطعۀ آهنی باریک و دراز که قطعات گوشت را بدان کشند و کباب کنند، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، باب زن چه از آهن و چه از چوب که کباب در آن کشند، (آنندراج)، باب زن و قطعۀ آهنینی دراز و باریک که پارچه های گوشت رابر آن کشیده کباب کنند، (ناظم الاطباء) : از بی نمکی و بی قراری بر سیخ جهد که من کبابم، عطار، گفته ناگفته کند از فتح باب تا از آن نه سیخ سوزد نه کباب، مولوی، به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ بسیخ، سعدی (کلیات چ مصفا ص 26)، ، هر چیز راست و سخت و نوک تیز مانند خار، (ناظم الاطباء) (حاشیه برهان قاطع چ معین)، هر چیز که مانند سر پستان بود و خصوصاً آلتی چرمینه که آنرا پر از شیر کرده در دهان طفل میگذارند تا بجای پستان بمکد، پیالۀ شراب خوری، ابزاری آهنین که بدان پالان را آگنده میکنند، (ناظم الاطباء)، میلۀ فلزی که در گیرک ها برای اتصال جریان برق است، (فرهنگستان)، قطعۀ چوبینی که بدان دهان جوال را محکم کنند، سر صراحی کوچک، شیاری که با قلبه کرده باشند، نوعی از یوغ جهت حمل کردن بارها، (ناظم الاطباء)
مصغر سیخ. (برهان) (فرهنگ رشیدی) ، چهار قطعۀ گوشت که در سیخ کشیده کباب کنند. (برهان). قسمی از کباب که گوشت را ریزه کنند وبر سیخهای کوچک چوبین کشند و بر روی تابه و سنگ بریان کنند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : شرح سیخک چه بگویم که ز بوی خوش او می شدم مست و نشسته ست کبابی هشیار. بسحاق اطعمه. ، چیزی نوک دار که در پشت پای مرغ و خروس در ساق روید و معرب آن صیصه و شیصه است. (یادداشت بخط مؤلف). چیزی که در بالای پنچۀ ماکیان و خروه برآید. (یادداشت بخط مؤلف) ، سک. (یادداشت بخط مؤلف) ، کلمه ای است که در هواپیمایی پذیرفته شده و آن چیزی است مانند سیخ کوچکی که دردنبالۀ هواپیما است و در هنگام نشستن اندکی در خاک فرورفته از حرکت جلوگیری شود. (فرهنگستان)
مصغر سیخ. (برهان) (فرهنگ رشیدی) ، چهار قطعۀ گوشت که در سیخ کشیده کباب کنند. (برهان). قسمی از کباب که گوشت را ریزه کنند وبر سیخهای کوچک چوبین کشند و بر روی تابه و سنگ بریان کنند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : شرح سیخک چه بگویم که ز بوی خوش او می شدم مست و نشسته ست کبابی هشیار. بسحاق اطعمه. ، چیزی نوک دار که در پشت پای مرغ و خروس در ساق روید و معرب آن صیصه و شیصه است. (یادداشت بخط مؤلف). چیزی که در بالای پنچۀ ماکیان و خروه برآید. (یادداشت بخط مؤلف) ، سُک. (یادداشت بخط مؤلف) ، کلمه ای است که در هواپیمایی پذیرفته شده و آن چیزی است مانند سیخ کوچکی که دردنبالۀ هواپیما است و در هنگام نشستن اندکی در خاک فرورفته از حرکت جلوگیری شود. (فرهنگستان)