- سیاسر
- آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
معنی سیاسر - جستجوی لغت در جدول جو
- سیاسر
- سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاملا، کلا
ساستاری
بسمت چپ گردیدن
کشاکش، برابر، همه و تمام، دمادم
شهرمداریک ساستاریک منسوب به سیاست
نگاهداشتن، نگاهداری، حفاظت، مملکت داری و اداره مردم
به سمت چپ گردیدن، به طرف چپ مایل شدن، انحراف به چپ
سرتاسر، از این سر تا آن سر، سربه سر، همه، کلاً، تماماً
منسوب به سیاست، مربوط به سیاست، امور سیاسی
مربوط به سیاست، کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد
اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی،
کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات
سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند
کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات
سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند
Political, Politically
Politics
политический , политически
политика
politisch
Politik
політичний , політично
політика
polityczny, politycznie
polityka
政治的 , 政治上
político, politicamente
política
politico, politicamente
politica
político, políticamente
política
politique, politiquement