جدول جو
جدول جو

معنی سیاسر - جستجوی لغت در جدول جو

سیاسر
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
تصویری از سیاسر
تصویر سیاسر
فرهنگ فارسی عمید
سیاسر(سیا سَ)
قلم تراشیدۀ نویسندگی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیاه سر، ساراست و آن پرنده ای باشد معروف. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سیاسر
آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
سیاسر
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سراسر
تصویر سراسر
سرتاسر، از این سر تا آن سر، سربه سر، همه، کلاً، تماماً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی،
کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات
سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
مربوط به سیاست، کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیاسر
تصویر تیاسر
به سمت چپ گردیدن، به طرف چپ مایل شدن، انحراف به چپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیاسر
تصویر تیاسر
بسمت چپ گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراسر
تصویر سراسر
کشاکش، برابر، همه و تمام، دمادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
شهرمداریک ساستاریک منسوب به سیاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
نگاهداشتن، نگاهداری، حفاظت، مملکت داری و اداره مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
منسوب به سیاست، مربوط به سیاست، امور سیاسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراسر
تصویر سراسر
((سَ سَ))
تمام، همه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
((سَ))
حکومت کردن، حکومت، داوری، تنبیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیاسر
تصویر تیاسر
((تَ سُ))
به طرف چپ مایل شدن، مقابل تیامن، سمت چپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراسر
تصویر سراسر
کاملا، کلا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
ساستاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
Political, Politically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
Politics
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از محله های قدیمی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
توکای سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
polityka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
política
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
político, politicamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
政治
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
政治的 , 政治上
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
politisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
polityczny, politycznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
політика
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
політичний , політично
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
Politik
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
политика
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
политический , политически
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
politico, politicamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی