جدول جو
جدول جو

معنی سیادت - جستجوی لغت در جدول جو

سیادت
مهتری، بزرگی و سرداری، سروری
تصویری از سیادت
تصویر سیادت
فرهنگ لغت هوشیار
سیادت
((دَ))
سروری، شرف یافتن، بزرگی، سروری
تصویری از سیادت
تصویر سیادت
فرهنگ فارسی معین
سیادت
شرف و سروری یافتن، بزرگی و مهتری یافتن، مجد، بزرگی، مهتری، سروری
تصویری از سیادت
تصویر سیادت
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سعادت
تصویر سعادت
خوشبختی، بهروزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
ساستاری
فرهنگ واژه فارسی سره
نمو کردن، افزونی، افزون شده جمع زیادات زیائد، افزون بیش:) بجان فرخ روز که آنچه گفتم در حق تو بکنم و زیادت از این (سمک عیار)، چندان:) (محمود)، . . با هیچکس از ایشان (بندگان) میل و محبتی ندارد چنانکه با ایاز که زیادت حسنی ندارد (گلستان)، نام بازیی است از هفت بازی نرد
فرهنگ لغت هوشیار
خوشبختی نیکبختی اقبال مقابل شقاوت بدبختی جمع سعادات، میمنت خجستگی پیروزی. یا سعادت اخروی. آنست که هر نفسی باقی بماند تاابدالابدین بر بهترین حالات خود. یا سعادت دنیوی. عبارت از این است که هر موجودی باقی بماند بر طولانی ترین زمان ممکن بر بهترین حالات ممکن و تمامترین نتایج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاقت
تصویر سیاقت
روان کردن، ترتیب، روش، قاعده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
نگاهداشتن، نگاهداری، حفاظت، مملکت داری و اداره مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاده
تصویر سیاده
بزرگی سروری مهتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاحت
تصویر سیاحت
گردش کردن در شهر ها و کشور های مختلف، جهانگردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیادت
تصویر قیادت
رهبری، پیشوایی، قوّادی، کنایه از دلالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعادت
تصویر سعادت
خوشبختی، نیک بختی، خوشبخت شدن، نیک بخت شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیادت
تصویر عیادت
به دیدن بیمار رفتن، به احوال پرسی مریض رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیادت
تصویر زیادت
افزون شدن، بسیار شدن، افزونی، فزونی، افزون شده، افزون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاحت
تصویر سیاحت
گردش کردن در شهرها و کشورهای مختلف، جهانگردی، تماشا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیادت
تصویر عیادت
رفتن به احوال پرسی بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیادت
تصویر قیادت
راهنمائی کردن، پیشوایی کردن، رهبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیادت
تصویر زیادت
((دَ))
افزون شدن، افزونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سعادت
تصویر سعادت
((سَ دَ))
خوشبختی، خجستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاقت
تصویر سیاقت
((قَ))
راندن (چهارپایان و غیره)، سخن راندن، حدیث گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
((سَ))
حکومت کردن، حکومت، داوری، تنبیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاحت
تصویر سیاحت
((حَ))
گردش کردن، گشتن، جهان گردی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیادت
تصویر عیادت
((عِ یا عَ دَ))
به احوال پرسی بیمار رفتن، ملاقات و احوال پرسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیادت
تصویر قیادت
((قِ دَ))
رهبری کردن، پیشوایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاقت
تصویر سیاقت
طرز، روش، روش خواندن و بیان کردن حدیث، راندن چهارپایان، راندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی،
کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات
سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
Politics
دیکشنری فارسی به انگلیسی