معنی سیاخ - جستجوی لغت در جدول جو

سیاخ

لغت نامه دهخدا

سیاخ

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیرخ — تصویر سیرخ

(پسرانه)

نام یکی از سرداران سپاه وشمگیر

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از سیاف — تصویر سیاف

شمشیرگر، مرد شمشیرزن، کسی که با شمشیر جنگ کند، میرغضب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ستاخ — تصویر ستاخ

ستاک، شاخه ای که از بغل شاخۀ دیگر بروید، شاخۀ نورسته، شاخۀ راست درخت

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سیار — تصویر سیار

نان خورشی که از کشک درست کنند، کشکینه، کشک ساییده، برای مثال برد حالی زنش ز خانه به دوش / گرده ای چند و کاسه ای دو سیار (دقیقی - ۹۹)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سیاه — تصویر سیاه

رنگی مانند رنگ زغال، هر چیزی که به رنگ زغال باشد، کسی که پوست بدنش سیاه باشد، حبشی، زنگی، تیره، تاریک، کنایه از کم ارزش، پست، کنایه از آلوده به گناه، کنایه از کثیف، چرک، کنایه از بدیمن، نامبارک

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سیاق — تصویر سیاق

اسلوب و روش سخن، راندن چهارپایان، راندن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سیاط — تصویر سیاط

سوط ها، تازیانه ها، جمع واژۀ سوط

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سیان — تصویر سیان

گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، برسیان، پرسیان، پرشیان

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سماخ — تصویر سماخ

صماخ، داخل گوش، سوراخ گوش

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سیال — تصویر سیال

بسیار روان، آب روان، جاری

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سواخ — تصویر سواخ

گل و لای

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیاح — تصویر سیاح

بسیار سیر کننده، سیاحت کننده و جهانگرد

فرهنگ لغت هوشیار

شاخه نورسته (عموما)، شاخه نازک و تازه تاک شاخه نورسته (خصوصا)، شاخه درخت (مطلقا)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سباخ — تصویر سباخ

جمع سبخه، شوره زاران، کود به زبان مسری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سخاخ — تصویر سخاخ

ورزبوم زمینی که برای کشت آماده شده باشد

فرهنگ لغت هوشیار

دامکش، پوستکن کسی که گوسفند را ذبح کند و آنرا پوست کند پوست کن. پوست کن، آنکه پوست حیوانات از بدن بر کند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیاب — تصویر سیاب

خرما غوره

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیات — تصویر سیات

بدی ها گناهان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیاه — تصویر سیاه

تیره و تاریک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیاج — تصویر سیاج

پرچین دیواره باغ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیار — تصویر سیار

بسیار سیر کننده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیاس — تصویر سیاس

سخن چینی و چغلی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیاط — تصویر سیاط

جمع سوط، تازیانه ها، سرود گویی جمع سوط تازیانه ها شلاقها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیاع — تصویر سیاع

کندر دار از گیاهان درخت کندر درخت بان کاه گل

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سماخ — تصویر سماخ

سوراخ گوش

فرهنگ لغت هوشیار

راندن ستور را، روش در گفت و نوشت، همارگری به شیوه هزوارش سیاهه، کابین راندن (چارپایان و غیره)، اسلوب روش طریقه. یا سیاق کلام (سخن) اسلوب سخن طرز جمله بندی، فن تحریر محاسبات به روش قدیم و آن شامل علایمی اختصاری بود ماخوذ از اعداد عربی مثلا: (مائه صد)

راندن ستور را، روش در گفت و نوشت، همارگری به شیوه هزوارش سیاهه، کابین راندن (چارپایان و غیره)، اسلوب روش طریقه. یا سیاق کلام (سخن) اسلوب سخن طرز جمله بندی، فن تحریر محاسبات به روش قدیم و آن شامل علایمی اختصاری بود ماخوذ از اعداد عربی مثلا: (مائه صد)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیال — تصویر سیال

آب روان و جاری

فرهنگ لغت هوشیار

خارخاسک، خارخاسک مانند سه پهلو که از آهن سازند و بر مانندی دشمن و اطراف قلعه ها ریزند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیاف — تصویر سیاف

مرد شمشیر زن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیاح — تصویر سیاح

گردشگر

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از سیار — تصویر سیار

جنبنده

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از سیاق — تصویر سیاق

سایاگ

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از سیال — تصویر سیال

آبگون

فرهنگ واژه فارسی سره