جدول جو
جدول جو

معنی سگر - جستجوی لغت در جدول جو

سگر
خار پشت بزرگ تیر انداز
تصویری از سگر
تصویر سگر
فرهنگ لغت هوشیار
سگر
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
تصویری از سگر
تصویر سگر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سگرو
تصویر سگرو
غریب آزار، مردم آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگرو
تصویر سگرو
((سَ))
مردم آزار، غریب آزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حسگر
تصویر حسگر
پرواسنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسگر
تصویر مسگر
کسی که ظرف های مسی می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسگر
تصویر اسگر
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسگر
تصویر مسگر
کسی که ظروف مسینه و ادوات مسینه میسازد و میفروشد، آنکه مس سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسگر
تصویر مسگر
((مِ گَ))
کسی که ظرف های مسی می سازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سگروی
تصویر سگروی
مردم آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگرنه
تصویر سگرنه
خار پشت بزرگ تیر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگرمه
تصویر سگرمه
پیشانی جبهه، خطوط پیشانی: سگرمه اش تو هم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگرمه
تصویر سگرمه
سه گره، گره ابرو، اخم، خط های پیشانی، چین های پیشانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگرمه
تصویر سگرمه
((س گِ مِ))
خطوط پیشانی، اخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سحر
تصویر سحر
(دخترانه)
صبح، آغاز روز، زمان قبل از سپیده دم، صبح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمر
تصویر سمر
(دخترانه)
افسانه، داستان، مشهور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نگر
تصویر نگر
نظر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دگر
تصویر دگر
مخفف دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفر
تصویر سفر
رهسپاری، نورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سطر
تصویر سطر
رج، رده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سحر
تصویر سحر
سپیده دم، جادو، پگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جگر
تصویر جگر
کبد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سار
تصویر سار
راس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سور
تصویر سور
ضیافت
فرهنگ واژه فارسی سره
پرنده ایست سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد و مرغ ملخ خوار نوعی از آنست
فرهنگ لغت هوشیار
ریش آزمای، آزمودن زخم، ژرفاسنجی شیربیشه، نهاد بن، رنگ رخسار بارشک مرغکی از تیره مرغبارانیان ننگ، دشمنی، خوبی، مانندگی، ریخت، زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپر
تصویر سپر
آلتی فلزی که بهنگام حمله دشمن آنرا محافظ اعضا بدن قرار میدادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جگر
تصویر جگر
کبد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دهتار تار روستایی قسمی ساز روستایی از ذوی الاوتار که نزد ترکان و ترکمانان رواج دارد و نوازنده آنرا (عاشق) نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اگر
تصویر اگر
حرف شرط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحر
تصویر سحر
جادو کردن و فریفتن، محتاج و با علت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستر
تصویر ستر
پرده و حجاب و نقاب پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تنور تافتن، گرم کردن، پر کردن جوی، کلند نهادن (کلند ساجور چوبی که برگردن سگ بندند)، فرو آویختن، فرو رفتن آب به زمین، نالیدن ماده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تنبل به تنبل جامه صبرم بریدند به زشتی پرده نامم دریدند (گرگانی) فسوس کردن دست انداختن افسوسیدن (مسخره کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
سره تخت پادشاهی اورنگ، تخت مسند جمع اسره سرر. یا سریر اعلی. تخت سلطنت. یا سریر فلک. بنات النعش
فرهنگ لغت هوشیار