جدول جو
جدول جو

معنی سگاله - جستجوی لغت در جدول جو

سگاله
سرگین سگ فضله کلب
تصویری از سگاله
تصویر سگاله
فرهنگ لغت هوشیار
سگاله
((سَ لَ))
سرگین سگ
تصویری از سگاله
تصویر سگاله
فرهنگ فارسی معین
سگاله
سرگین سگ، فضلۀ سگ
تصویری از سگاله
تصویر سگاله
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلاله
تصویر سلاله
(دخترانه)
فرزند، نسل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
تبادل آرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخاله
تصویر سخاله
سونش (براده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاله
تصویر سحاله
سونش سونش زر و سیم، فرومایه، پوست گندم پوست جو، هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
چکیده کشیده از چیزی، تم (نطفه)، تخمه (نسل)، دوده نژاد، بچه آنچه بیرون کشیده شود از چیزی، نطفه، بچه کودک، نسل، خلاصه هر چیز بر گزیده. آنچه بیرون کشیده شود از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
اندیشه فکر، اندیشه بد فکر بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاله
تصویر سکاله
سرگین سگ فضله کلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاله
تصویر سفاله
پایین نشیب فرود فرودش، پستی فرومایگی ته و فرود چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهاله
تصویر سهاله
ریزه های فلز که هنگام سوهان کردن میریزد، براده
فرهنگ لغت هوشیار
یکسو روند گان، خمید گی کناره مونث سیال: موجودات سیاله، جمع سیالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاله
تصویر سفاله
سفال، ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد
پایین و ته چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
چاره جویی، مشورت، رایزنی، اندیشه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلاله
تصویر سلاله
نسل، فرزند، آنچه از چیزی بیرون کشیده شود، نطفه، خلاصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهاله
تصویر سهاله
ریزه های فلز که هنگام سوهان کردن می ریزد، سونش، براده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلاله
تصویر سلاله
((سُ لَ یا لِ))
نسل، فرزند، نطفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
((س لِ))
اندیشه کردن، چاره جویی، اندیشه بد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفاله
تصویر سفاله
((سُ لَ یا لِ))
ته و فرود چیزی
فرهنگ فارسی معین
با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد: دو ساله ده ساله یا همه ساله. هرسال پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگال
تصویر سگال
اندیشه و فکر، خیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاله
تصویر گاله
غنده و گلولۀ پنبه
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگال
تصویر سگال
سگالنده، پسوند متصل به واژه به معنای اندیشنده مثلاً بدسگال، چاره سگال، نیک سگال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگال
تصویر سگال
((س))
اندیشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاله
تصویر گاله
غایط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاله
تصویر گاله
((لَ یا لِ))
دور، مقابل نزدیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاله
تصویر گاله
((پس.))
پسوند دال بر تصغیر است، پر گاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاله
تصویر گاله
((لِ))
کیسه بزرگ جوال، پنبه زده شده که آماده ریسیدن باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داسگاله
تصویر داسگاله
داس کوچک، علف بر، دستگاله، دستغاله، منگال، برای مثال چون درآمد آن کدیور مرد زفت / بیل هشت و داسگاله برگرفت (رودکی - ۵۳۴)
فرهنگ فارسی عمید