جدول جو
جدول جو

معنی سکیت - جستجوی لغت در جدول جو

سکیت
(سِکْ کی)
ایرانی خوزی اهوازی از قریۀ دورق از علمای نحو و لغت عرب و معروف به صلاح. پدر ابن السکیت، یعقوب. سکیت معرفت کامل به عربیت و علوم عربیه داشت. و او در شعر بر پسر خود برتری داشت و پسر او یعقوب در نحو بر او مقدم بود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سکیت
(سُ کَ)
مرد همیشه خاموش، اسب بازپسین رهان. (منتهی الارب) (آنندراج). اسب پسین باز در مسابقه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
سکیت
(سِکْ کی / سُ)
مرد پیوسته خاموش. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار)
لغت نامه دهخدا
سکیت
سراپا خاموش همیشه خاموش
تصویری از سکیت
تصویر سکیت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکین
تصویر سکین
کارد، چاقو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکرت
تصویر سکرت
مستی، گمراهی، سختی مرگ، بیهوشی دم مرگ، بیهوشی در حال احتضار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکرت
تصویر سکرت
سری، محرمانه، تلفظ درست این واژه انگلیسی سیکرت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکیت
تصویر اسکیت
نوعی کفش دارای چرخ یا تیغۀ مخصوص برای حرکت بر روی سطح هموار، ورزشی که با استفاده از این نوع کفش انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
ساکت شدن، خاموش شدن، آرام شدن، خاموشی، در موسیقی بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمی شود یا خواننده نمی خواند ولی زمان آن رعایت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سویت
تصویر سویت
سوئیت، آپارتمان کوچک و مجهز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سریت
تصویر سریت
کنیز مخصوص هم بستر شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ فِ)
خاموش کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سکیر
تصویر سکیر
هماره مست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویت
تصویر سویت
سلسله، پی در پی، پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیت
تصویر سنیت
سال قحط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکرت
تصویر سکرت
گمراهی، مستی، بیهوشی، نزدیک مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیز
تصویر سکیز
جست آلیز، جفته جفتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکیت
تصویر تسکیت
فرو نشاندن، خاموشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکین
تصویر سکین
کارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحیت
تصویر سحیت
سیری ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه. کنیزکی که برای جماع و تمتع باشد جمع سراری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکات
تصویر سکات
سکوت، خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ کِ))
صفحه مخصوصی به اندازه زیره کفش با چرخ های کوچک که در زیر کفش می بندند و بر روی زمین سخت و هموار یا یخی سر می خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریت
تصویر سریت
((سُ رِّ یَُ))
کنیزی که برای جماع و تمتع باشد، جمع سراری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریت
تصویر سریت
((سَ یَّ))
لشکری که پیغامبر (ص) شخصاً در آن حضور نداشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکین
تصویر سکین
((س کُِ))
کارد، چاقو، جمع سکاکین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکیز
تصویر سکیز
((س))
جست، جفتک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
((سُ))
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکرت
تصویر سکرت
((س رِ))
پوشیده، پنهان، مخفی، محرمانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکرت
تصویر سکرت
((سَ رَ))
بی هوشی دم مرگ، بی هوشی در حال احتضار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سویت
تصویر سویت
قطعه موسیقی که شامل چند نمایشنامه است، آپارتمان کوچکی که کلیه امکانات رفاهی را در خود جای داده است، سراچه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایت
تصویر سایت
تارنما، جایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
هق هق بعد از گریه
فرهنگ گویش مازندرانی