جدول جو
جدول جو

معنی سکون - جستجوی لغت در جدول جو

سکون
آرمیدن، آرامش، آرام
تصویری از سکون
تصویر سکون
فرهنگ لغت هوشیار
سکون
((سُ))
آرام گرفتن، جای گرفتن، آرامش
تصویری از سکون
تصویر سکون
فرهنگ فارسی معین
سکون
قرار گرفتن و از حرکت ایستادن، آرمیدن، آرامش یافتن، مقابل حرکت، آرامش
تصویری از سکون
تصویر سکون
فرهنگ فارسی عمید
سکون
Stillness
تصویری از سکون
تصویر سکون
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سکون
тишина
دیکشنری فارسی به روسی
سکون
Stille
دیکشنری فارسی به آلمانی
سکون
тиша
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سکون
cisza
دیکشنری فارسی به لهستانی
سکون
静止
دیکشنری فارسی به چینی
سکون
tranquilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سکون
quiete
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سکون
quietud
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سکون
calme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سکون
stilte
دیکشنری فارسی به هلندی
سکون
स्थिरता
دیکشنری فارسی به هندی
سکون
ketenangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سکون
هدوءٌ
دیکشنری فارسی به عربی
سکون
고요함
دیکشنری فارسی به کره ای
سکون
שֶׁקֶט
دیکشنری فارسی به عبری
سکون
静けさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سکون
sakinlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سکون
utulivu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سکون
ความนิ่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
سکون
স্থিরতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
سکون
سکون
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در تازی بیچیزی درویشی در فارسی جای گرفتن باشیدن در آن کنج کاروانسرای می باشیدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکونت
تصویر سکونت
اقامت و آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکونت
تصویر سکونت
اقامت کردن، مسکن گزیدن، منزل کردن، آرامش، وقار، متانت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکونت
تصویر سکونت
((سُ نَ))
اقامت کردن، ماندن، وقار، آرامش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
آرمیده، تسلی داده شده، آرام گرفته، سکنی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
((مَ))
جا داده شده، سکنی شده، آرام کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
جا داده شده، سکنی داده شده، قابل سکونت، دارای ساکن یا ساکنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ستون
تصویر ستون
رکن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرون
تصویر سرون
آنتن
فرهنگ واژه فارسی سره