سکونت سکونت اقامت و آرامش. سکون: که اگر در آن وقت سکونت را کاری پیوستند اندر آن فرمانی... داشتند. (تاریخ بیهقی). مجنون بسکونت و گرانی شد عاقل مجلس معانی. نظامی. روش بخش پرگار جنبش پذیر سکونت ده نقطۀ جایگیر. نظامی. رجوع به سکون شود لغت نامه دهخدا
سکونه سکونه در تازی بیچیزی درویشی در فارسی جای گرفتن باشیدن در آن کنج کاروانسرای می باشیدم فرهنگ لغت هوشیار