جدول جو
جدول جو

معنی سکونت

سکونت((سُ نَ))
اقامت کردن، ماندن، وقار، آرامش
تصویری از سکونت
تصویر سکونت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سکونت

سکونت

سکونت
اقامت کردن، مسکن گزیدن، منزل کردن، آرامش، وقار، متانت
سکونت
فرهنگ فارسی عمید

سکونت

سکونت
اقامت و آرامش. سکون: که اگر در آن وقت سکونت را کاری پیوستند اندر آن فرمانی... داشتند. (تاریخ بیهقی).
مجنون بسکونت و گرانی
شد عاقل مجلس معانی.
نظامی.
روش بخش پرگار جنبش پذیر
سکونت ده نقطۀ جایگیر.
نظامی.
رجوع به سکون شود
لغت نامه دهخدا

سکونه

سکونه
در تازی بیچیزی درویشی در فارسی جای گرفتن باشیدن در آن کنج کاروانسرای می باشیدم
فرهنگ لغت هوشیار