جدول جو
جدول جو

معنی سکندری - جستجوی لغت در جدول جو

سکندری
بسر در آمدن (اسب) پا پیش خوردن
تصویری از سکندری
تصویر سکندری
فرهنگ لغت هوشیار
سکندری
با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش، سرنگونی
سکندر، به سر در آمدگی، به سر در آمدن، شکرفیدن، شکوخیدن، اشکوخیدن، آشکوخیدن، اشکوخ، آشکوخ
سکندری خوردن: با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن
تصویری از سکندری
تصویر سکندری
فرهنگ فارسی عمید
سکندری
پا پیش خوردن
تصویری از سکندری
تصویر سکندری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکندر
تصویر سکندر
(پسرانه)
مخفف اسکندر
فرهنگ نامهای ایرانی
بسر درآمدن لغزیدن (اسب)، نوعی بازی و آن چنانست که هر دو کف دست خود را بر زمین گذارند و هر دو پای خود را در هوا کرده راه روند
فرهنگ لغت هوشیار
سخت و دراز، کمان استوار، نیزه کبود، پیکان سفید، شیر از جانوران، ستبر، پیگال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکندر
تصویر سکندر
سکندری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش
به سر در آمدگی، به سر در آمدن، شکرفیدن، شکوخیدن، اشکوخیدن، آشکوخیدن، اشکوخ، آشکوخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکندر
تصویر سکندر
((س کَ دَ))
لغزیدن، به سر درآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکندری رفتن
تصویر سکندری رفتن
بسر در آمدن (اسب) پیش پا خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکندری خوردن
تصویر سکندری خوردن
بسر در آمدن (اسب) پیش پا خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکندری خوردن
تصویر سکندری خوردن
با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکندری خوردن
تصویر سکندری خوردن
((~. دَ))
با سر به زمین آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکندر
تصویر اسکندر
سیر ثوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکندنی
تصویر آکندنی
لایق آکندن در خور آکندن، حشو آکنه آکنش
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و کیفیت آکنده عمل آکنده، پری معده امتلا معده رودل، جمعیت مقابل پراکندگی تفرقه، گوشتناکی پرگوشتی: آکندگی بازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکندر
تصویر اسکندر
(پسرانه)
یاری کننده مرد، نام پادشاه معروف یونان بنا به روایت شاهنامه فرزند داراب پسر بهمن و ناهید دختر فیلقوس قیصر روم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سخنوری
تصویر سخنوری
نطق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سهندگی
تصویر سهندگی
آلرژی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الندری
تصویر الندری
بارانک
فرهنگ لغت هوشیار
ادیبی، شاعری گویندگی، فصاحت و بلاغت، خواندن اشعار فارسی (غزل قصیده رباعی مسمط بحر طویل) در موضوعات مختلف (حمد خدا نعت رسول و ائمه مرثیه وصف معمی و لغز و غیره) در شبهای دهه اول محرم و شبهای ماه رمضاه و لیالی زمستان در قهوه خانه ها و تکیه ها و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخنوری
تصویر سخنوری
شاعری، شعرخوانی، گویندگی، قصه گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکندنی
تصویر آکندنی
در خور آکندن، لایق آکندن، برای مثال زر آن آتشی نیست کآکندنی ست / شراری ست کز خود پراکندنی ست (نظامی۶ - ۱۰۹۲)، آکند و آکنش، آنچه با آن درون چیزی را پر کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلندری
تصویر غلندری
به شیوه کلندر، چادرتک دیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلندری
تصویر قلندری
به شیوه کلندر، چادرتک دیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلندری
تصویر کلندری
به شیوه کلندر، چادرتک دیرک
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که بر روی سفره و زانو اندازند تا سفره و زانو آلوده نگردد دستار خوان پیش انداز: بر این سفره آسمان نگر بقرصها ستارگان و کاکی ماه در میانه بر کندوری شعر هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندرای
تصویر کندرای
دیر تصمیم گیرنده، کند ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندوری
تصویر کندوری
((کُ دُ))
سفره، سفره چرمین، پیش بند، کندوره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندوری
تصویر کندوری
کندوره، برای مثال گشاده در هر دو آزاده وار / میان کوی کندوری افکنده خوار (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکندگی
تصویر آکندگی
انباشتگی، پری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پیشکار ضحاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبندی
تصویر سبندی
دلیر، دراز، پلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره اسفناجیان و یکی از گونه های گیاه پازی میباشد و دارای انواع متعدد است. چغندر معمولی گیاهی است دو ساله در سال اول مواد غذایی را در ریشه ستبرش اندوخته میکند و در سال دوم گل و بذر میدهد. چغندر معمولی در حدود 2 تا 6 مواد قندی دارد پنجر پنجار. یا چغندر قند. گونه ای از چغندر که برای استفاده از قند ذخیره شده در ریشه اش کشت میشود و در کارخانه های قند سازی قند آنرا استخراج میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندری
تصویر اندری
ریسمان زفت
فرهنگ لغت هوشیار
بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
فرهنگ لغت هوشیار