مخفف اسکندر. رجوع به اسکندر شود. - سکندرشکوه: سکندرشکوهی که در جمله ساز شکوه سکندر بدو گشت باز. نظامی. - سکندرصفات: هزار جان سکندرصفات خضرصفا نثار چشمۀ حیوان جام او زیبد. خاقانی. - سکندرکش: سمندی نگویم سکندرفشی سمندرفشی نه سکندرکشی. - سکندرگوهر: دارای گیتی داوری خضر سکندر گوهری عادل تر از اسکندری کو خون دارا ریخته. خاقانی. - سکندرمحافل، پادشاهی که بارگاه وی مانند بارگاه سکندر است. (ناظم الاطباء). - سکندرمنش: خضر سکندرمنش چشمه رای قطب رصدبند مجسطی گشای. نظامی. - سکندرموکب: سکندرموکبی داراسواری ز دارا و سکندر یادگاری. نظامی. - سکندروار: دلم گرد لب لعلت سکندروار میگردد نگویی آخر ای مسکین فراز آب حیوان آی. سعدی