- سکنج
- دهانی که بوی بد دهد
معنی سکنج - جستجوی لغت در جدول جو
- سکنج
- دارای دهان بدبو یا لب شکافته شده،
برای مثال تشنه را دل نخواهد آب زلال / کوزه بگذشته بر دهان سکنج (سعدی - ۸۵)
- سکنج ((سَ کَ یا س کُ))
- سرفه، خراش، گزندگی
- سکنج ((س کُ))
- لب و دهانی که دارای سه کنج باشد، لب شکری
- سکنج
- سرفه، خراش، تراش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سکنج، دارای دهان بدبو یا لب شکافته شده
کاسه سفالین
چوبی دراز که بر یک سر آن گاو آهن نصب کنند و سر دیگر آن بر یوغ بندند و زمین را شیار کنند چوب قلبه
عاریت، آرامگاه عاریتی خانه موقت. یا سرای سپنج. دنیا، خانه ای که از پالیز بانان و دشتبانان در پالیز و غله زار از چوب و علف سازند، چراگاه ستوران، عدد پانزده
اکسید سرب
کسی که لب بالایین یا لب زیرین او چاک داشته باشد لب شکری
جای ساکن شدن در جایی
کسانی که در جائی ساکن شده و جای و مقام گزیده اند، مردم صحرا نشین
لاتینی تازی گشته دروج (اسفنج گویش گیلکی)
تاب و پیچ، پیچ و خم زلف
ساکنان، محل پیوستگی گردن و سر
لب شکری، کسی که یکی از دو لب او شکافته باشد، لب شکافته، شکرلب، سه لنج، سه لب
عاریت، برای مثال به سرای سپنج مهمان را / دل نهادن همیشگی نه رواست (رودکی - ۴۹۳) ،
خانۀ عاریت، آرامگاه عاریتی، منزل موقت
خانه ای که دشتبانان و پالیزبانان در کنار پالیز و کشتزار با شاخه های درخت درست کنند
چوبی دراز که برای شیار کردن زمین به یوغ بسته می شود و در وسط دو گاو قرار می گیرد و سر آنکه آهن شیار است به زمین فرو می رود، قلبه، سبنج
خانۀ عاریت، آرامگاه عاریتی، منزل موقت
خانه ای که دشتبانان و پالیزبانان در کنار پالیز و کشتزار با شاخه های درخت درست کنند
چوبی دراز که برای شیار کردن زمین به یوغ بسته می شود و در وسط دو گاو قرار می گیرد و سر آنکه آهن شیار است به زمین فرو می رود، قلبه، سبنج
اکسید سرب، گردی سمّی و سرخ رنگ که از حرارت دادن مردار سنگ به دست می آید و در نقاشی، تذهیب، سفالگری، شیشه سازی و نیز به عنوان ضد زنگ برای رنگ کردن اشیای آهنی به کار می رود، اسرنج
شکن، پیچ و تاب، پیچ و خم زلف
شکنجه
مکر و حیله
شکنجه
مکر و حیله
چوبی دراز که برای شیار کردن زمین به یوغ بسته می شود و در وسط دو گاو قرار می گیرد و سر آنکه آهن شیار است به زمین فرو می رود، قلبه، سبنج
آرمیدگی و اقامت در جایی، جای ساکن شدن، جای اقامت، خانه، مسکن
پارسی تازی گشته کشنج کشنگ از گیاهان
((س بَ))
فرهنگ فارسی معین
چوبی دراز که بر یک سر آن گاوآهن نصب کنند و سر دیگر آن را بر یوغ بندند و زمین را شیار کنند، چوب قلبه
نوعی مار سرخ
ذخیره، پس انداز
زکند، کاسۀ سفالی
انگوری که در آفتاب یا سایه خشک کرده باشند مویز
ساکن شدن