جدول جو
جدول جو

معنی سکستن - جستجوی لغت در جدول جو

سکستن
گسستن، گسیختن، کنده شدن، جدا شدن، برای مثال چونکه از امرودبن میوه سکست / گشت اندر عهد و نذر خویش سست (مولوی - ۴۰۰)
تصویری از سکستن
تصویر سکستن
فرهنگ فارسی عمید
سکستن
(شُ دَ)
گسیختن و پاره گشتن. (برهان) (جهانگیری). مقلوب گسستن است. (انجمن آرای ناصری) :
غل و بند درهم سکستم همه
دوان آمدم نزد شاه رمه.
فردوسی.
گرچه شب اندر سکست ماه بلند است
باده خوش آمد بماهتاب درافکن.
عطار.
باز توبه میکند با رای سست
دیو در دم باز توبه اش را سکست.
مولوی.
چون قضایت جعل تدبیرت سکست
چون نشد بر تو قضای او درست.
مولوی.
، کنده شدن. (برهان) (جهانگیری). جدا شدن:
چونکه از امرودبن میوه سکست
گشت اندر عهد و نذر خویش سست.
مولوی.
در بنا هر سنگ کز که می سکست
فاش سیروا بی همی گفت از نخست.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 223).
، ریزه ریزه شدن:
گندم ار بشکست ازهم در سکست
بر دکان آمد که تک نان درست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
سکستن
گسیختن و پاره گشتن
تصویری از سکستن
تصویر سکستن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آکستن
تصویر آکستن
بستن، محکم کردن، آویختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
جستن، جهیدن، جست و خیز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکستان
تصویر سکستان
صورت فلکی در نیم کرۀ جنوبی آسمان، دستگاهی در کشتی یا هواپیما برای تعیین طول و عرض جغرافیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
نمایان شدن، به نظر آمدن
ترسیدن، رم کردن و گریختن، رمیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن
کنایه از مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن،
کنایه از قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن
کنایه از کم کردن ارزش چیزی یا کسی، کنایه از ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن،
کنایه از چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس،
چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار
کنایه از مغلوب شدن
کنایه از از میان رفتن،
کنایه از کاهش یافتن، کنایه از کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکستن
تصویر آکستن
محکم بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگستن
تصویر سگستن
گسستن، بریدن، قطع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
ترسیدن و رمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
جهیدن، جستن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن، قطعه قطعه کردن، پاره پاره کردن، ریز ریز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
((سَ هِ تَ))
نمایان شدن، ظاهرشدن، نگریستن، ترسیدن، رمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
((ش کَ تَ))
خرد کردن، مغلوب ساختن، تا کردن، شکار کردن، خرد شدن، مغلوب شدن، تعظیم کردن، دو تا شدن، تکیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آکستن
تصویر آکستن
((کُ تَ))
آویختن، بستن، محکم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
((تَ))
جهیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
اکتسار، اسائه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
Breach, Break, Bust, Fracture, Scruffiness, Shatter, Smash, Snap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
violer, casser, fracturer, négligé, briser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
破る , 壊す , 断裂する , だらしない , 砕ける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
להפר את , לשבור , לשבור , לשבור , מלוכלך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
위반하다 , 깨다 , 부수다 , 지저분한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
melanggar, memecahkan, mematahkan, berantakan, menghancurkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
उल्लंघन करना , तोड़ना , गंदगी , तोड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
schenden, breken, slordigheid, verbrijzelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
violare, rompere, fratturare, trasandato, frantumare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
violar, romper, fracturar, desordenado, destrozar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
violar, quebrar, fraturar, desleixo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
违反 , 打破 , 断裂 , 脏乱 , 砸碎 , 打碎
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
naruszać, łamać, brudność, zniszczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
порушувати , ламати , брудність , розбивати , розбивати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
verletzen, brechen, zerbrechen, schmuddelig, zerschlagen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
нарушать , ломать , неряшливость , разбивать , разбить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
ihlal etmek, kırmak, dağınıklık, parçalamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی