جدول جو
جدول جو

معنی سکستن - جستجوی لغت در جدول جو

سکستن
گسیختن و پاره گشتن
تصویری از سکستن
تصویر سکستن
فرهنگ لغت هوشیار
سکستن
گسستن، گسیختن، کنده شدن، جدا شدن، برای مثال چونکه از امرودبن میوه سکست / گشت اندر عهد و نذر خویش سست (مولوی - ۴۰۰)
تصویری از سکستن
تصویر سکستن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آکستن
تصویر آکستن
محکم بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
اکتسار، اسائه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سگستن
تصویر سگستن
گسستن، بریدن، قطع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
ترسیدن و رمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
جهیدن، جستن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن، قطعه قطعه کردن، پاره پاره کردن، ریز ریز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکستن
تصویر آکستن
بستن، محکم کردن، آویختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
جستن، جهیدن، جست و خیز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکستان
تصویر سکستان
صورت فلکی در نیم کرۀ جنوبی آسمان، دستگاهی در کشتی یا هواپیما برای تعیین طول و عرض جغرافیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
نمایان شدن، به نظر آمدن
ترسیدن، رم کردن و گریختن، رمیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن
کنایه از مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن،
کنایه از قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن
کنایه از کم کردن ارزش چیزی یا کسی، کنایه از ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن،
کنایه از چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس،
چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار
کنایه از مغلوب شدن
کنایه از از میان رفتن،
کنایه از کاهش یافتن، کنایه از کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکستن
تصویر آکستن
((کُ تَ))
آویختن، بستن، محکم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
((تَ))
جهیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
((سَ هِ تَ))
نمایان شدن، ظاهرشدن، نگریستن، ترسیدن، رمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
((ش کَ تَ))
خرد کردن، مغلوب ساختن، تا کردن، شکار کردن، خرد شدن، مغلوب شدن، تعظیم کردن، دو تا شدن، تکیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
Breach, Break, Bust, Fracture, Scruffiness, Shatter, Smash, Snap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
нарушать , ломать , неряшливость , разбивать , разбить
دیکشنری فارسی به روسی
verletzen, brechen, zerbrechen, schmuddelig, zerschlagen
دیکشنری فارسی به آلمانی
порушувати , ламати , брудність , розбивати , розбивати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
naruszać, łamać, brudność, zniszczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
违反 , 打破 , 断裂 , 脏乱 , 砸碎 , 打碎
دیکشنری فارسی به چینی
violar, quebrar, fraturar, desleixo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
violare, rompere, fratturare, trasandato, frantumare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
violar, romper, fracturar, desordenado, destrozar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
violer, casser, fracturer, négligé, briser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
schenden, breken, slordigheid, verbrijzelen
دیکشنری فارسی به هلندی
उल्लंघन करना , तोड़ना , गंदगी , तोड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
melanggar, memecahkan, mematahkan, berantakan, menghancurkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خرق , كسر , فجر , تشوّشٌ , حطم , كسّر
دیکشنری فارسی به عربی
위반하다 , 깨다 , 부수다 , 지저분한
دیکشنری فارسی به کره ای
להפר את , לשבור , לשבור , לשבור , מלוכלך
دیکشنری فارسی به عبری
破る , 壊す , 断裂する , だらしない , 砕ける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ihlal etmek, kırmak, dağınıklık, parçalamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی