- سکر
- پر کردن، بستن دهانه جو را، شیرین کردن شکر زدن، تاری چشم، کاهش گرمی مستی، باده مست کننده پارسی تازی گشته شکر، خرمای شکری بستن بند آب بستن سد نهر، بند و سدی که پیش آب رود بندند. یا سکر طبع. بستگی شاعر: ... و سکر طبع گشاده شود. مستی (شراب و غیره) مقابل هوشیاری، حالتی که بر اثر نوشیدن باده و غیره در شخص ایجاد شود، آنچه که مست گراند
معنی سکر - جستجوی لغت در جدول جو
- سکر
- ساختن سد در جلوی نهر، بستن در
- سکر
- مست شدن از نوشیدن شراب و مانند آن، حالتی که در اثر خوردن شراب یا عرق به انسان دست می دهد، مستی، شراب خرما یا هر مسکر دیگر، مقابل صحو، در تصوف عدم آگاهی به خویشتن، ازخودبی خودی
- سکر
- سد و بندی که در جوی آب یا رودخانه بسته شود
- سکر ((سُ))
- مستی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سکران مست زن
شلمه شلمک از گیاهان، جمع ساکر، ماندابها کاسه گلی، پیاله ایست که مقداری معین جا بگیرد سکرجه
گمراهی، مستی، بیهوشی، نزدیک مرگ
سری، محرمانه، تلفظ درست این واژه انگلیسی سیکرت است
مستی، گمراهی، سختی مرگ، بیهوشی دم مرگ، بیهوشی در حال احتضار
ظرفی که در آن خوردنی بریزند، کاسه یا پیاله سفالی، کاسه، پیاله
قریه، ده، شهر
مرد وزنی که هرگز همخوابگی نکرده باشند
یاد کردن، ثنا و دعا مرد، نره، آلت مردی، آلت تناسل مرد مرد، نره، آلت مردی، آلت تناسل مرد
دست نخورده
نرینگی، یاد، یادکرد، یادآوری
ستاوند
رهسپاری، نورد
رج، رده
سپیده دم، جادو، پگاه
ضیافت
ساکن، آرمیده بی باد
پرنده ایست سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد و مرغ ملخ خوار نوعی از آنست
ریش آزمای، آزمودن زخم، ژرفاسنجی شیربیشه، نهاد بن، رنگ رخسار بارشک مرغکی از تیره مرغبارانیان ننگ، دشمنی، خوبی، مانندگی، ریخت، زیبایی
آلتی فلزی که بهنگام حمله دشمن آنرا محافظ اعضا بدن قرار میدادند
گرد و خاک، حاجتمند شدن، غضبناک کردن
جمع کره گویها کره ها یا علم اکر. دانش شناختن کره ها و آن از فروع علم ریاضی است و شامل دو بخش است اکر متحرک و اکر ساکن
لجاج کردن، استبداد کردن محتکر، احتکار کننده، مستبد محتکر، احتکار کننده، مستبد
جادو کردن و فریفتن، محتاج و با علت کردن