- سکاکین (سَ)
جمع واژۀ سکّین. به معنی کارد. (دهار) (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)
معنی سکاکین - جستجوی لغت در جدول جو
- سکاکین
جمع سکین، کارد ها دشنه ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مسکین ها، فقیرها، بینواها، درویش ها، بی چیز ها، بیچاره ها، درمانده ها، جمع واژۀ مسکین
ایوان، بالاخانه که جلو آن باز باشد و در پیش آن ستون هایی برای نگاهداشتن سقف آن بر پا کرده باشند
رواق، صفّه، ستاوند، ستافند، ستاویز، خیری
رواق، صفّه، ستاوند، ستافند، ستاویز، خیری
شکاک، کسانی که در عقاید مذهبی شک می آورند، در فلسفه جمعی از حکما که معتقد بودند علم به چیزی که ورای تجربه قرار داشته باشد محال است و در هیچ امری نباید رای و حکم قطعی داد و همۀ امور را باید با شک و شبهه تلقی کرد
(سَکْ کا کی یَ)
لغت نامه دهخدا
اصحاب ابوجعفر محمد بن خلیل سکاک از متکلمین شیعۀ امامیه. اینان در اصل امامت پیرو عقیدۀ هشام بوده اند. (هشام بن الحکم). رجوع به سکاک و به خاندان نوبختی ص 72 و 257 شود
(دَ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ دکّان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دکان شود: نسق تصفیف دکاکین آن رونق شکن رستۀ لؤلؤ خوشاب. (ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 54)
(سِ کَ)
لغت نامه دهخدا
تثنیۀ سماک که سماک رامح و سماک اعزل است:
گرچه در حلق سماکین افکنم
چون کمند امتحان خواهم فشاند.
خاقانی.
با سمک گردون مساوی وبا سماکین موازی. (ترجمه تاریخ یمینی)
گرچه در حلق سماکین افکنم
چون کمند امتحان خواهم فشاند.
خاقانی.
با سمک گردون مساوی وبا سماکین موازی. (ترجمه تاریخ یمینی)
(سَکْ کا)
لغت نامه دهخدا
از ماوراءالنهر بود، و اهل سمرقند به او بسیار معتقد بودند، و بی نهایت تعریف میکنند. اما در موقعی که در سمرقندبودم. هرچند تفحص نمودم که از نتایج طبع او چیزی معلوم کنم چنانکه تعریف میکنند پیدا نشد. از همه جوابی که عاجز می شدند سخن ایشان این بود که همه ابیات خوب مولانا لطفی از اوست که بنام خود کرده است. اما در ماوراءالنهر امثال این سخنان مکابره بی مزه بسیار است. این مطلع را بمولانا سکاکی اسناد میکنند. (ترکی) :
نی ناز بونی شیوه دو رای جادو گو زلوک شوخ و شنگ
کبک دری طاوس را ایوق البته یورفتار دینک.
(مجالس النفایس ص 51)
نی ناز بونی شیوه دو رای جادو گو زلوک شوخ و شنگ
کبک دری طاوس را ایوق البته یورفتار دینک.
(مجالس النفایس ص 51)
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی سریانی تازی گشته جشنی است مر ترسایان را هفته ای پیش از (فصح) عیدی است ترسایانرا که در روز یکشنبه قبل از عید فصح گیرند
گرد سفید شیرینی که آن را از قطران ذغال سنگ میگیرند و در آب بزحمت حل میشود ولی در الکل حل میشود و در طب بکار میرود، جوهر قند و شکر
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
از پارسی شک کنندگان پر گمانان جمع شکاک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) شکاکان شک کنندگان
پیروان ابو جعفر محمد بن خلیل سکاک اند که خود از شاگردان هشام بن الحکم بود در (کتاب التوحید) خود خدا را دارای پیکر دانسته است
جمع دکان، کرپه ها دوکان ها سکو بلندی، جایی که کاسب اجناس خود را در آن نهد و فروشد. حجره داد و ستد جمع دکاکین، تخته ای که روی آن نشینند نیمکت
جمع مسکین، مستمندان جمع مسکین بی نوایان فقیران: دوازده هزار قاب طعام و حلوا کشیده فقراء و مساکین بل کافه مومنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ور گشتند
