جدول جو
جدول جو

معنی سچین - جستجوی لغت در جدول جو

سچین
(سِ)
ده کوچکی است از دهستان شاه ولی بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 17 هزارگزی باختر شوشتر و 6 هزارگزی جنوب راه شوسۀ دزفول به شوشتر. دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمین
تصویر سمین
(دخترانه)
چاق، فربه، ارزشمند و عالی معمولاً در مورد سخن و شعر گفته می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرچین
تصویر سرچین
میوه یا چیز دیگر که آن را با دست چیده و انتخاب کرده باشند، میوۀ خوب و مرغوب که روی سبد و ظرف میوه بچینند، هر چیز برگزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوین
تصویر سوین
آوند، ظرف، کاسه، کوزه، دیگ، ظرف مخصوص آب خوردن سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرین
تصویر سرین
مقابل پایین، بالای سر، طرف سر، جانب سر در بستر، بالش و متکا که زیر سر بگذارند، برای مثال گه ریخت سرشک بر سرینش / گه روی نهاد بر جبینش (نظامی۳ - ۵۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخین
تصویر سخین
گرم، مقابل سرد، دارای حرارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنین
تصویر سنین
سنه ها، سالها، جمع واژۀ سنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمین
تصویر سمین
فربه، چاق، چربی دار، پرچربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرین
تصویر سرین
ران، کفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستین
تصویر ستین
شصت، عدد شصت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکین
تصویر سکین
کارد، چاقو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجین
تصویر سجین
سخت از هر چیز، شدید، سخت، نام جایی در دوزخ، دائم، ثابت
فرهنگ فارسی عمید
درختی عظیم با برگی کم عرض و طویل و گلی پنج برگ و سفید و خوشبوی، و این درخت در اول گل آرد و سپس برگ کند و پوست بیخ آن مسهلی قوی است
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مصحف شاهین، چون: شاهین دژ، شاهین قلعه
لغت نامه دهخدا
(گُتَ / تِ)
خلاصه و برگزیده. (آنندراج). زبده و برگزیده و دست چین. (غیاث) :
هر یکی صدهزار قصۀ بکر
گل سرچین کلک غنچۀ فکر.
زلالی (از آنندراج).
بسکه دارد در پریشانی نزاکت کاکلش
هر کجا آشفتگی را دید سرچین میکند.
مفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پیه، خون، پشم، پرده. (منتهی الارب) ، ستر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گرم: ماء سخین، آب گرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار). آب گرم و هر چه که گرم باشد. (غیاث).
- رجل سخین العین، مرد گرم اشک. (منتهی الارب).
، محزون. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِتْ تی)
در حالت نصبی و جرّی، دو.
لغت نامه دهخدا
(سِجْ جی)
شدید. (اقرب الموارد). سخت از هر چیزی. (منتهی الارب) ، دائم. (اقرب الموارد). ثابت، آنکه همواره بی زن باشد، گرداگرد خرمابن. (منتهی الارب). السلتین من النخل. (اقرب الموارد) ، علانیه. (منتهی الارب) ، آب طعم بگشته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سکین
تصویر سکین
کارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجین
تصویر سجین
زندان سخت، دفتر زندانیان، جایگاهی در دوزخ ثابت دایم، سخت شدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخین
تصویر سخین
ولرم نه گرم و نه سرد، اشکریز اندوهگین مرد کج بیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدین
تصویر سدین
پشم، خون، پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرچین
تصویر سرچین
خلاصه، برگزیده
فرهنگ لغت هوشیار
نشستگاه آدمی، ران و کفل چیزی که هنگام خواب و راحت به جهت نرمی سر و گردن در زیر سر نهند و سر بر آن گمارند وآنرا از پشم و پنبه آکنده باشند، بالش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سفینه، کشتی ها کشتی یونانی تازی گشته کاوه فانه چوب شکاف شکافنده چوب شکاف (تیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمین
تصویر سمین
فربه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سنه، سا ل ها شتان، خشکسال ها همزاد همسال، سونش، زمین چریده، تیزکردن تیغ جمع سنه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) سالها سنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمین
تصویر سمین
((سَ))
فربه، چاق، سخن استوار، عالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفین
تصویر سفین
((سَ فِ))
شکافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکین
تصویر سکین
((س کُِ))
کارد، چاقو، جمع سکاکین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرچین
تصویر سرچین
((سَ))
آن چه که با دست چیده باشند، هر چیز خوب و مرغوب و برگزیده (میوه و غیره)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرین
تصویر سرین
((سَ))
منسوب به سر، طرف سر، بالش، متکا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرین
تصویر سرین
((سُ رِ))
کفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجین
تصویر سجین
((س جُ))
نام جایی در دوزخ
فرهنگ فارسی معین