جدول جو
جدول جو

معنی سچک - جستجوی لغت در جدول جو

سچک
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، هکک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
تصویری از سچک
تصویر سچک
فرهنگ فارسی عمید
سچک
(سَ چُ)
برجستن گلو باشد، و آن را بعربی فواق میگویند. جهندگی سینه که بهندش هیچکی نامند. (آنندراج) (برهان، لغات متفرقۀ پایان کتاب). جهیدگی سینه، و آن را سکیله و شجک نیز گویند و بتازیش فواق و به هند هچکی نامند. (شرفنامه) ، نان خورش که از شیر و ماست و شبت سازند و آن را دوراغ نیز گویند. (برهان، لغات متفرقۀ پایان کتاب). آن شیر که بر دوغ دوشند. (آنندراج) (شرفنامه). رجوع به سجک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمک
تصویر سمک
(پسرانه)
ماهی، نام قهرمان داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبک
تصویر سبک
سبک سینمایی (Cinematic Style) شیوه ی استفاده از تکنیک های سینمایی مشخص که معمولا برای فیلمسازان بزرگ منحصر به فرد است و می تواند فیلم یا گروهی از فیلمهای هم شکل را پدید آورد.
سبک کارگردان یعنی روش یا نحوه ی خاصی که یک کارگردان در ساخت فیلم یا اثر هنری دیگر به کار می برد. هر کارگردان از طریق انتخاب هنری، فنی و نظریه ای خود، یک سبک منحصر به فرد برای ایجاد احساسات، تاثیرگذاری بر بیننده، و بیان موضوعات خود توسعه می دهد.
برخی از اصطلاحات معروف درباره ی سبک کارگردانی شامل موارد زیر هستند:
۱. فتوسیب (Photogénie): این اصطلاح توسط سرژی ایزنشتین مطرح شد و به معنای توانایی یک فیلم برای نمایش و برجسته سازی زیبایی های واقعیت است.
۲. نئو رئالیسم (Neorealism): این جریان در دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ در ایتالیا ظهور کرد و بیانگر نمایش واقعیت های اجتماعی و انسانی بدون استفاده از دست کاری بیش از حد به منظور تولید احساسات شدید است.
۳. بازتاب گرایی (Reflectionism): این سبک مرتبط با کارگردانانی است که از تاریخ، فرهنگ و اندیشه های خود برای نمایش دادن اتفاقات و موضوعات معاصر استفاده می کنند.
سبک کارگردانی یک کارگردان نقش بسیار مهمی در تعریف و شکل دهی به اثرات او دارد و اغلب می توان از این سبک ها برای تفکر در مورد انواع مختلف داستان ها، شخصیت ها، و موضوعات در فیلم ها و سایر آثار هنری استفاده کرد.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از سمک
تصویر سمک
ماهی، کنایه از اعماق زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لچک
تصویر لچک
دستمال سه گوشه که زنان بر سر می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکک
تصویر سکک
سکه ها، قطعه ای فلزی و بهادار که بر روی آن نام کشور یا پادشاه ضرب کننده نوشته شده است، جمع واژۀ سکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رچک
تصویر رچک
آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، روغ، وروغ، آجل، وارغ، رغ، رجغکبرای مثال ببندد دهان خود از فرط بخل / که برناید از سینۀ او رچک (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوک
تصویر سوک
مصیبت، ماتم، عزا، غم، اندوه، سوگ
سو، سوی، جانب، نزد، کنار، گوشه
خار خوشۀ گندم، سیخ های نازک و دراز که در خوشه جو یا گندم می روید، داسه، برای مثال اندام دشمنان تو از تیر ناوکی / مانند سوک خوشۀ جو باد آژده (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک
تصویر سبک
مقابل گران و سنگین، خفیف، کم وزن، برای مثال هرکه را کیسه گران، سخت گرانمایه بود / هر که را کیسه سبک، سخت سبکسار بود (منوچهری - ۳۰)
چست، چالاک، چابک، کنایه از راحت، آسان، برای مثال از فراز آمدی سبک به نشیب / رنج بینی که بر شوی به فراز (مسعودسعد - ۲۵۱)
دارای وزنی کمتر از انتظار، ویژگی غذای زود هضم، مقابل سخت، ویژگی آبی که نمک دارد،
کنایه از بی اهمیت، ویژگی رفتار مخالف هنجار، بدون وقار و سنگینی، جلف،
کنایه از خوش یمن، مبارک مثلاً دست سبک، کنایه از آسان، کم زحمت،
ویژگی وسیله ای که در قیاس با انواع دیگر آن دارای وزن، گنجایش یا تجهیزات کمتری است مثلاً اسلحۀ سبک،
شتابان، برای مثال به تندی سبک دست بردن به تیغ / به دندان برد پشت دست دریغ (سعدی - ۱۴۷) خوار و خفیف
سبک سنگین کردن: سبک و سنگین کردن، چیزی را با دست تکان دادن و سبک و سنگینی آن را آزمودن، کنایه از بها و ارزش چیزی را دید زدن، کنایه از خوب و بد چیزهایی را سنجیدن و چیزهای خوب را بر گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چچک
تصویر چچک
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، لکا، آتشی، گل سوری، سوری، بوی رنگ، رز، ورد، گل آتشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگک
تصویر سگک
حلقۀ کوچک یا قلاب فلزی که برای بستن کمربند یا کفش یا تزیین به کار می رود
سگ کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلک
تصویر سلک
رشته ای که چیزی به آن بکشند مثل رشتۀ مروارید، رشته، نخ، سیم، کنایه از گروه، صنف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرک
تصویر سرک
سر کوچک، فزونی و بالا بودن وزن یا ارزش چیزی نسبت به چیز دیگر، سربار، اضافه بار
سرک داشتن: سر داشتن و فزونی داشتن چیزی نسبت به چیز دیگر در وزن یا ارزش
سرک کشیدن: به جایی سر زدن و سرکشی کردن، دزدیده از جایی به جای دیگر نظر انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنک
تصویر سنک
راه های روشن
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
زردی و علتی باشد که بر روی غله زار نشیند، یرقان و به ترکی بمعنای آلت تناسلی یک ثلث یک سوم سه یک. آلت تناسل مرد ذکر
فرهنگ لغت هوشیار
بوی بد بوی گند بوی خوی (عرق) بوی گوشت مانده بوی ماهی رنگ آهن، بوی مشک بد بوی
فرهنگ لغت هوشیار
ریختن آب یا خون خون ریختن، دراز کردن سخن را سخن پراکنی ریختن آب خون و مانند آن: سفک دماء، خونریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوک
تصویر سوک
ماتم و مصیبت، تعزیت مالیدن، روفان زدن (مسواک زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
رعنا و رعنایی که بی عقل و بی هنری باشد بلند کردن و بلند شدن، بلند گردانیدن بام بام خانه، سراپا ماهی ماهی، جمع اسماک سماک، ماهیی که زمین بر روی اوست (اساطیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکک
تصویر سکک
کری، خرد گوشی، چسبگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
ناودان، آبراهه، مجرای کوچک آب رشته ریسه، رشته مروارید، نخست شیر که دوشیده شود، رده، سیم کهرب جوجه کبک نر، جوجه سنگخوار در کشیدن چیزی در چیزی چنانکه مروارید و مهره را در یک بند کشیدن، ملازم شدن چیزی را. کبک بچه نر، بچه سنگخوار
فرهنگ لغت هوشیار
سگ کوچک، نوعی قلاب چهار گوش یا نیم دایره که برای بستن کفش پوتین و کمر بند لباس به کار رود
فرهنگ لغت هوشیار
سر کوچک سستی پس از توانایی سر کوچک، افزونی وزن یا بهای چیزی نسبت به چیز دیگر اضافه بار، منفذی که در نهر یا جوی احداث کنند تا آب از آنجا به زمینی که باید آبیاری شود جاری گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدک
تصویر سدک
آزمند، سبکدست، نیزه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچک
تصویر چچک
گل ورد
فرهنگ لغت هوشیار
کلمات را بطرز نیکو تلفیق کردن و آراستن خلاف سنگین، کم وزن آزمایش، سیمگدازی ریخته گری در تازی با این دو آرش به کار می رود در فارسی: ، روش روال، ریخت فلز ذوب شده را در قالب ریختن، طرز روش شیوه، روشی خاص که شاعر یا نویسنده ادراک و احساس خود را بیان کند طرز بیان ما فی الضمیر. یا سبک ترکستانی. اصطلاح نادرستی است به جای سبک خراسانی. یا سبک خراسانی. سبکی است که شاعران خراسان بزرگ در عهد سامانی غرنوی سلجوقی و خوارزمشاهی تعقیب میکردند از جمله نمایندگان این سبک رودکی شهید بلخی عنصری فرخی منوچهری و انوری را باید نام برد. یا سبک عراقی. سبکی که شاعران عراق معجم از قرن ششم به بعد تعقیب کردند. از جمله نمایندگان این سبک جمال الدین اصفهانی و کمال الدین خلاق المعانی هستند. یا سبک هندی. سبکی که گویندگان فارسی زبان ایران و هند در روزگار صفویان دنبال میکردند. از نمایندگان این سبک صائب عرفی و کلیم میباشد. توضیح تقسیم سبک شعر فارسی به صور فوق جنبه علمی ندارد. کم وزن خفیف مقابل سنگین ثقیل، چست چالاک، شخص بی وقار، مجرد بی تعلق، تند زود سریع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساک
تصویر ساک
کیسه، توبره و نوعی آش فرانسوی کیسه کوله پشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچک
تصویر پچک
کارد چاقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچک
تصویر قچک
نادرست نویسی غژک از ساز ها نوعی آلت موسیقی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوک
تصویر سوک
اپی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک
تصویر سبک
سخیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک
تصویر سبک
شیوه، سایاگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لچک
تصویر لچک
مثلث
فرهنگ واژه فارسی سره