جدول جو
جدول جو

معنی سپند - جستجوی لغت در جدول جو

سپند
(پسرانه)
اسفند، اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند
تصویری از سپند
تصویر سپند
فرهنگ نامهای ایرانی
سپند
اسفند، در علم زیست شناسی گیاهی خودرو، با گل های سفید کوچک و دانه های ریز سیاه، در علم زیست شناسی دانۀ خوش بوی این گیاه که آن را برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسپندارمذ
تصویری از سپند
تصویر سپند
فرهنگ فارسی عمید
سپند
(سِ پَ)
مخفف ’اسپند’ که کوهی بوده است در سیستان. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام کوهی هم هست. (برهان). نام کوهی. (غیاث) (شرفنامه). نام کوهی بوده به سیستان و در آن حصاری محکم که رعد غماز و گروهی دزدان در آن راه زنی میکرده اند. (آنندراج) (انجمن آرا). نام کوهی است در سیستان. (فرهنگ ایران باستان ص 79) (یشتها ج 1 ص 70) :
بخون نریمان میان را ببند
برو تازیان تا بکوه سپند.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 233).
تن خود بکوه سپند افکنی
بن و بیخ آن بدرگان برکنی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 234).
یکی شهر بد پشت اسپندکوه
بسی رهزنان گشته آنجا گروه.
اسدی
لغت نامه دهخدا
سپند
اسپند، تخمی باشد که به جهت چشم زخم سوزانند
تصویری از سپند
تصویر سپند
فرهنگ لغت هوشیار
سپند
((س پَ))
اسفند
تصویری از سپند
تصویر سپند
فرهنگ فارسی معین
سپند
مقدس
تصویری از سپند
تصویر سپند
فرهنگ واژه فارسی سره
سپند
اسفند، سپنج
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سهند
تصویر سهند
(پسرانه)
کوه آتشفشان قدیمی در آذربایجان، نام کوهی آتشفشانی در آذربایجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پسند
تصویر پسند
پسندیدن، قبول کردن، انتخاب کردن، سلیقه، دل خواه، پسوند متصل به واژه به معنای پسند کننده مثلاً خودپسند، دشوارپسند،
قبول شده توسط، پسوند متصل به واژه به معنای پذیرفته شده توسط مثلاً عامه پسند، دلپسند، گیتی پسند، خاطرپسند
پسند داشتن: پسندیدن
پسند کردن: پسندیدن، انتخاب کردن، گزینش کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمند
تصویر سمند
اسب زرده، اسب زرد رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرند
تصویر سرند
حلقه و ریسمانی که زیر خاک کنند و به وسیلۀ آن انسان یا حیوانی را به دام بیندازند
فنیّ که یکی پای خود را به پای دیگری بند کند و او را به زمین بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرند
تصویر سرند
نوعی غربال سیمی که برای بیختن خاک و شن به کار می رود
سرند کردن: بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپنج
تصویر سپنج
عاریت، برای مثال به سرای سپنج مهمان را / دل نهادن همیشگی نه رواست (رودکی - ۴۹۳)،
خانۀ عاریت، آرامگاه عاریتی، منزل موقت
خانه ای که دشتبانان و پالیزبانان در کنار پالیز و کشتزار با شاخه های درخت درست کنند
چوبی دراز که برای شیار کردن زمین به یوغ بسته می شود و در وسط دو گاو قرار می گیرد و سر آنکه آهن شیار است به زمین فرو می رود، قلبه، سبنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپید
تصویر سپید
سفید، از رنگ های ترکیبی شبیه رنگ برف یا شیر تازه، هر چیزی که دارای این رنگ باشد، روشن، آنکه پوست سفید دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپند
تصویر اسپند
اسفند، ماه دوازدهم از سال خورشیدی، ماه سوم زمستان، در علم زیست شناسی گیاهی خودرو، با گل های سفید کوچک و دانه های ریز سیاه، در علم زیست شناسی دانۀ خوش بوی این گیاه که آن را برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسپندارمذ
فرهنگ فارسی عمید
(اِ پَ)
دانه ای باشد که بجهت چشم زخم در آتش ریزند. (برهان). حرمل. (تاج العروس) (تحفۀ حکیم مؤمن). حرمل احمر. حرمل عامی. حرمله. اسفند. سپند. سبنج و گیاه آن دانه، رضرضه است. (بحر الجواهر) :
ای سپندی منشین خیز و سپند آر سپند
تا ترا سازم ازین چشم گرامی مجمر
چشم بد را ز چنان شاه بگردان بسپند
کآفرین باد بر آن صورت زیبامنظر.
فرخی.
خیز و دفع چشم بد اسپند سوز.
مولوی.
- امثال:
آتش و اسپند. رجوع به مثل آتش و اسپند در امثال و حکم شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
رودخانه ای است که به بحر خزر ریزد ومحل صید ماهی باشد. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 16)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
آنکه سپند سوزد چشم بد را:
ای سپندی منشین خیز سپند آر سپند
تا ترا سازم از این چشم گرامی مجمر.
فرخی (دیوان، عبدالرسولی ص 108)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمند
تصویر سمند
اسب زرد رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپند
تصویر اسپند
دانه ای باشد که به جهت چشم زخم در آتش ریزند، اسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوند
تصویر سوند
میله جراحی جهت بیرون کشیدن ادرار از مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپید
تصویر سپید
سفید
فرهنگ لغت هوشیار
عاریت، آرامگاه عاریتی خانه موقت. یا سرای سپنج. دنیا، خانه ای که از پالیز بانان و دشتبانان در پالیز و غله زار از چوب و علف سازند، چراگاه ستوران، عدد پانزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسند
تصویر پسند
قبول کرده، خوش آیند
فرهنگ لغت هوشیار
غربالی سیمی دارای سوراخهای نسبته بزرگ که با آن غلات را پاک کنند، نوعی غربال که بدان خاک و شن را میبیزند. طنابی که به چوب یا درختی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند تاب ارجوحه، ریسمانی که یک سر آنرا حلقه کنند و در زیر خاک پنهان سازند و سر دیگر را شخصی گرفته در کمین مینشینند تا آدمی یا جانوری را که پای در آن میان نهند به سوی خود کشند و او را بگیرند، فنی است از جمله فنون کشتی گیری پای خود را به پای دیگری بند کند و او را بیندازد و آنرا به عربی شغزبیه نامند
فرهنگ لغت هوشیار
لوله ضخیم فلزی که ماشین چاپ که دور آن چند لا کاغذ گرفته میشود تا وقتی که از روی حروف میگذرد صدمه ای به حروف نرساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفند
تصویر سفند
تخم اسپند سپند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسند
تصویر پسند
((پَ سَ))
گزینش، انتخاب، پسندیده، مقبول، نیک، خوب، دلخواه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپید
تصویر سپید
((س یا سَ))
اسپید، اسفید، سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپند
تصویر اسپند
((اِ پَ))
اسفند، آخرین ماه سال شمسی، نام روز پنجم از هر ماه شمسی، یکی از امشاسپندان، نماد بردباری و نگاهبان زمین، گیاهی است با گل های ریز سفیدرنگ و دانه های سیاه که دانه های سیاه آن را برای دفع چشم زخم، روی آتش می ریزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپید
تصویر سپید
سفید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسپند
تصویر اسپند
اسفند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پسند
تصویر پسند
توافق
فرهنگ واژه فارسی سره
اسفند یا اسپند دود کردن در خواب نمایانگر هراسی است که از آینده دارید. چنانچه در خواب دیدید که اسفند در آتش می افکنید موردی پیش می آید که از انجام کاری هراس دارید. اسفند را در بیداری برای دفع چشم زخم دشمنان و بد خواهان در آتش می افکنیم در خواب نیز تجسم مکانیسم دفاعی روح ماست در مقابل حوادث بیم آور آینده و به هیچ وجه بد نیست.
- منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
روستایی از دهستان لیتکوه آمل
فرهنگ گویش مازندرانی