جدول جو
جدول جو

معنی سپنتمد - جستجوی لغت در جدول جو

سپنتمد
(سِ پَ مَ)
در اوستا سپنتامئینیو، یعنی خرد مقدس و مانند گاتهای اشتود دارای چهار ها می باشد. (مزدیسنا و... تألیف معین ص 301). رجوع به سپنتامئینیو و اسپنتامئینیو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپنتا
تصویر سپنتا
(پسرانه)
مقدس، محترپ، مقدس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سپنتامن
تصویر سپنتامن
(پسرانه)
مخفف سپیتامان، نام خانوادگی زرتشت، نام سرداری ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سپند
تصویر سپند
(پسرانه)
اسفند، اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سپند
تصویر سپند
اسفند، در علم زیست شناسی گیاهی خودرو، با گل های سفید کوچک و دانه های ریز سیاه، در علم زیست شناسی دانۀ خوش بوی این گیاه که آن را برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسپندارمذ
فرهنگ فارسی عمید
(سِ پَ)
نام خانوادۀ زردشت. (یادداشت مؤلف). رجوع به مزدیسنا و... تألیف معین ص 4، 92، 127، 312، 313، 416 و رجوع به زردشت یا زرتشت و رجوع به اسپنتمان و اسپیتمان شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
مخفف ’اسپند’ که کوهی بوده است در سیستان. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام کوهی هم هست. (برهان). نام کوهی. (غیاث) (شرفنامه). نام کوهی بوده به سیستان و در آن حصاری محکم که رعد غماز و گروهی دزدان در آن راه زنی میکرده اند. (آنندراج) (انجمن آرا). نام کوهی است در سیستان. (فرهنگ ایران باستان ص 79) (یشتها ج 1 ص 70) :
بخون نریمان میان را ببند
برو تازیان تا بکوه سپند.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 233).
تن خود بکوه سپند افکنی
بن و بیخ آن بدرگان برکنی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 234).
یکی شهر بد پشت اسپندکوه
بسی رهزنان گشته آنجا گروه.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسپنتمد
تصویر اسپنتمد
بخش سوم از پنج بخش گاتها، روز سوم از اندرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپنتمذ
تصویر اسپنتمذ
بخش سوم از پنج بخش گاتها، روز سوم از اندرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپند
تصویر سپند
اسپند، تخمی باشد که به جهت چشم زخم سوزانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپنتمد
تصویر اسپنتمد
((اِ پِ مَ))
بخش سوم از پنج بخش گات ها، روز سوم از اندرگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپند
تصویر سپند
((س پَ))
اسفند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپند
تصویر سپند
مقدس
فرهنگ واژه فارسی سره
اسفند، سپنج
فرهنگ واژه مترادف متضاد