جدول جو
جدول جو

معنی سپرده - جستجوی لغت در جدول جو

سپرده
ودیعه
تصویری از سپرده
تصویر سپرده
فرهنگ واژه فارسی سره
سپرده
امانت، ودیعه
تصویری از سپرده
تصویر سپرده
فرهنگ لغت هوشیار
سپرده
چیزی که در جایی یا نزد کسی به رسم امانت گذاشته می شود، ودیعه
تصویری از سپرده
تصویر سپرده
فرهنگ فارسی عمید
سپرده
((س پَ دَ یادِ))
طی کرده، پایمال گردیده
تصویری از سپرده
تصویر سپرده
فرهنگ فارسی معین
سپرده
((س پُ دَ یا دِ))
به امانت گذاشته، سفارش شده
تصویری از سپرده
تصویر سپرده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپیده
تصویر سپیده
(دخترانه)
سحرگاه، سپیدی چشم، روشنی کم رنگ آسمان قبل از طلوع افتاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
تفویض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سپیده
تصویر سپیده
پهنای روشنی صبح صادق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
طی کردن راه چیزی پیش کسی امانت گذاشتن و تسلیم کردن، تحویل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپاده
تصویر سپاده
شان و شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سترده
تصویر سترده
حک شده، برکنده، تراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سترده
تصویر سترده
تراشیده شده، زدوده، پاک شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپیده
تصویر سپیده
سفیدی و روشنایی صبح، در علم زیست شناسی سفیده،
سفیداب، گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته می شود و در نقاشی به کار می رود، سفیداب روی، اکسید روی، پودر سفیدی که زنان به صورت خود می مالند، سپیداب، سپتاک، سپیتاک، باروق، سپیداج، اسفیداج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپرنده
تصویر سپرنده
طی کنندۀ راه، رونده، پایمال کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
در نوردیدن، طی کردن راه، برای مثال وگر جان تو بسپرد راه آز / شود کار بی سود بر تو دراز (فردوسی۱ - ۹۹۴)، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپرنده
تصویر سپرنده
کسی که چیزی به کس دیگر بسپارد، تسلیم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
چیزی را برای نگه داری به کسی دادن، تسلیم کردن، تحویل دادن، واگذاشتن، سفارش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپیده
تصویر سپیده
((س دِ))
روشنایی کمی که هنگام آغاز صبح در آسمان مشرق پدیدار می شود، سفیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
واگذار کردن، سفارش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
((س پَیا پُ دَ))
پیمودن، راه رفتن، پایمال کردن، گذراندن، بسر بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
Deposit, Entrustment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
депонировать , доверие
دیکشنری فارسی به روسی
вносити , довіреність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
depozytować, powierzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
storten, vertrouwenspersoon
دیکشنری فارسی به هلندی
जमा करना , भरोसा
دیکشنری فارسی به هندی
ودع , توكيلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
예금하다 , 위임
دیکشنری فارسی به کره ای