- سَخِرَ
- تمسخر کردن، مسخره کرد، مسخره کردن، لطیفه گفتن، تمسخرآمیز لبخند زدن، بی احترامی کردن، تحقیر کردن
معنی سَخِرَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخار کردن، بخور دادن
ناقص، احمقانه، وحشت انگیز، بی محتوا، خفن، مسخره، مضحک
با سخاوت، سخاوتمندانه
سحر کردن، جذّابیت، جذبه کردن، جادو کردن، جذب کردن
بدبین، طعنه آمیز، طنزآمیز، تمسخرآمیز، طعن آمیز، طنز نویس، توهین آمیز، تحقیرآمیز، مسخره آمیز
چاق شدن، کاهگلی
گوش دادن، شنیدن، شنیدن تصادفی
مست کردن، شکر
کنترل کردن، خط
سیمان زدن، او راه افتاد، راه پیمایی کردن، سرعت حرکت دادن، قایق رانی کردن، گردش کردن، آب دادن، سیم کشیدن