گیاهی پیازدار از خانوادۀ زنبق، با برگ های باریک و دراز و گل های زیبا و خوشبو به رنگ زرد، کبود یا سفید که در انواع مختلف وجود دارد سوسن آزاد: در علم زیست شناسی نوعی سوسن که سفید رنگ است
گیاهی پیازدار از خانوادۀ زنبق، با برگ های باریک و دراز و گل های زیبا و خوشبو به رنگ زرد، کبود یا سفید که در انواع مختلف وجود دارد سوسن آزاد: در علم زیست شناسی نوعی سوسن که سفید رنگ است
تکه پارچه ای از مخمل، شال یا ترمه با حاشیه و ریشه که روی آن ابریشم دوزی یا گلابتون دوزی شده باشد و آن را زنان در رخت کن حمام زیر لباس های خود می گسترانند
تکه پارچه ای از مخمل، شال یا ترمه با حاشیه و ریشه که روی آن ابریشم دوزی یا گلابتون دوزی شده باشد و آن را زنان در رخت کن حمام زیر لباس های خود می گسترانند
گلی است معروف و آن چهار قسم می باشد: یکی سفید و آنرا سوسن آزاد میگویند، ده زبان دارد و دیگری کبود و آنرا سوسن ازرق می خوانند و دیگری زرد و آنرا سوسن ختایی می نامند و چهارم الوان میشود و آن زرد، سفید و کبود میباشد و آنرا سوسن آسمانی گویند، وبیخ آنرا ایرسا خوانند و این چهار قسم هم صحرایی و بوستانی میشود. و نام درخت چلغوزه هم هست و آنرا به عربی صنوبرالکبار و ثمر آنرا که چلغوزه باشد حب الصنوبر الکبار گویند. (برهان) (آنندراج). ریحان الکافور. کافور یهودی. (ابن بیطار). قسمی از ریاحین یعنی سپرغمها است و آن بری و بستانی هر دو باشد. (از بحر الجواهر). سوسن آسمانگون. گیاهی است از تیره سوسنی ها که جزو گیاهان تک لپه ای جام و کاسۀ رنگین است. گلی است فصلی و دارای گلهای زیبا و درشت برنگهای مختلف. اصل این گیاه از اروپا و ژاپن و آمریکای شمالی و هیمالیاست. جهت ازدیاد این گیاه معمولاً در پائیز پیازهای فرعی را از پیاز اصلی جدامیکنند و در بهار مجدداً میکارند. پیلغوش. فیلگوش. پیلگوش. زنبق رشتی. (فرهنگ فارسی معین) : مورد بجای سوسن آمد باز می بجای ارغوان آمد. رودکی. یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید. کسایی. راست گفتی برآمد اندر باغ سوسنی از میان سیسنبر. فرخی. وآن گل سوسن مانندۀ جامی ز لبن ریخته معصفر سوده میان لبنا. منوچهری. مرد دانا گفت نفس تو مثال سوسن است بی بها امروز لیکن بابها فردا شود. ناصرخسرو. هرچند که هستی ای نگار دل جوی چون لاله همه رنگ و چو سوسن همه بوی. عبدالواسع جبلی. نه با یاران کمر بندم چو غنچه نه بر خصمان سنان سازم چو سوسن. خاقانی. چه پندم میدهد سوسن که گرد عشق کمتر گرد مگر سوسن نمیداند که عاشق پند ننیوشد. خاقانی. ز سبزه یافتند آرامگاهی که جز سوسن نرست از وی گیاهی. نظامی. همیشش سوسن و گل تازه بودی ریاحین بی حد و اندازه بودی. نظامی. ده زبان همچو سوسنی لیکن بر تو از رازها بوند ایمن. کمال الدین اسماعیل. هر دست و هر زبان که دراو نیست نفع خلق غیر از زبان سوسن و دست چنار نیست. مولوی. بس که بودم چون گل نرگس دوروی و شوخ چشم باز یک چندی زبان در کام چون سوسن کشم. سعدی. - سوسن آزاد: نال دمیده بسان سوسن آزاد بنده بر آن فال نال وار نویده. عمارۀ مروزی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 113). برتوان چیدن ز دست سوسن آزادسیم برتوان چیدن ز روی شنبلید زرد زر. فرخی. سوسن آزادو شاخ نرگس بیمار جفت نرگس خوشبوی و شاخ سوسن آزاد یار. منوچهری. و امیر همچنان دستۀ شب بوی و سوسن آزاد نوشتگین را داد و... (تاریخ بیهقی). در بوستان جاه تو شده بنده سوزنی باده زبان چو سوسن آزاد مدح خوان. سوزنی. زبان سوسن آزاد و چشم نرگس را خواص نطق و نظر داد بهر انهی را. انوری. ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد. حافظ. - سوسن آزاده: از زبان سوسن آزاده ام آمد بگوش کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است. حافظ. - سوسن آسمانگونی. رجوع به ایرسا شود. - سوسن ابیض، سوسن آزاد. سوسن سفید. (فرهنگ فارسی معین). - سوسن احمر، گلایول. (فرهنگ فارسی معین). دلبوث است. (تحفۀ حکیم مؤمن). سیف الغراب. دورحوله. سنخار. ماخاریون. - سوسن ازرق، پیلغوش. سوسن آسمانگونی. - سوسن اصفر، سوسن زرد. (فرهنگ فارسی معین). - سوسن الوان، گونه ای سوسن که دارای گلهای درشت و رنگارنگ است. (فرهنگ فارسی معین). - سوسن بری، دلبوث. دور حولی. کسیفون. - سوسن جبلی، شامل راسن و ایرسا است. (فهرست مخزن الادویه). - سوسن چینی، گونه ای سوسن که دارای ساقه های سبز و تند و گلهای لاجوردی است. (فرهنگ فارسی معین). - سوسن ختایی، سوسن چینی. سوسن خوش اندام. سوسن الوان. سوسن ده زبان. - سوسن سفید، سوسن سپید. زنبق. (ریاض الادویه). سوسن آزاد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رازقی. (ابن بیطار) : آن سوسن سپید بشکفته بباغ در یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر. منوچهری. - سوسن سرخ، گلایول. (فرهنگ فارسی معین) : دو لب چو نارکفیده دو برگ سوسن سرخ دو رخ چو نار شکفته دو برگ لالۀ لال. عنصری. - سوسن فرفوری، زنبق ارغوانی. (یادداشت بخط مؤلف). - سوسن کبود، سوسن چینی. (فرهنگ فارسی معین). - سوسن کوهی، راسن: آن قطرۀ باران ز بر سوسن کوهی گویی که ثریاست بر این گنبد دوار. منوچهری. - سوسن گل دراز، سوسن سفید. - سوسن لاجوردی، سوسن چینی. - سوسن نرگس اندر شیراز یک گونه اسپرغم است (که) سوسن نرگس خوانند:. برگش چون برگ سوسن است و میانه چون نرگس. (حدود العالم)
گلی است معروف و آن چهار قسم می باشد: یکی سفید و آنرا سوسن آزاد میگویند، ده زبان دارد و دیگری کبود و آنرا سوسن ازرق می خوانند و دیگری زرد و آنرا سوسن ختایی می نامند و چهارم الوان میشود و آن زرد، سفید و کبود میباشد و آنرا سوسن آسمانی گویند، وبیخ آنرا ایرسا خوانند و این چهار قسم هم صحرایی و بوستانی میشود. و نام درخت چلغوزه هم هست و آنرا به عربی صنوبرالکبار و ثمر آنرا که چلغوزه باشد حب الصنوبر الکبار گویند. (برهان) (آنندراج). ریحان الکافور. کافور یهودی. (ابن بیطار). قسمی از ریاحین یعنی سپرغمها است و آن بری و بستانی هر دو باشد. (از بحر الجواهر). سوسن آسمانگون. گیاهی است از تیره سوسنی ها که جزو گیاهان تک لپه ای جام و کاسۀ رنگین است. گلی است فصلی و دارای گلهای زیبا و درشت برنگهای مختلف. اصل این گیاه از اروپا و ژاپن و آمریکای شمالی و هیمالیاست. جهت ازدیاد این گیاه معمولاً در پائیز پیازهای فرعی را از پیاز اصلی جدامیکنند و در بهار مجدداً میکارند. پیلغوش. فیلگوش. پیلگوش. زنبق رشتی. (فرهنگ فارسی معین) : مورد بجای سوسن آمد باز می بجای ارغوان آمد. رودکی. یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید. کسایی. راست گفتی برآمد اندر باغ سوسنی از میان سیسنبر. فرخی. وآن گل سوسن مانندۀ جامی ز لبن ریخته معصفر سوده میان لبنا. منوچهری. مرد دانا گفت نفس تو مثال سوسن است بی بها امروز لیکن بابها فردا شود. ناصرخسرو. هرچند که هستی ای نگار دل جوی چون لاله همه رنگ و چو سوسن همه بوی. عبدالواسع جبلی. نه با یاران کمر بندم چو غنچه نه بر خصمان سنان سازم چو سوسن. خاقانی. چه پندم میدهد سوسن که گرد عشق کمتر گرد مگر سوسن نمیداند که عاشق پند ننیوشد. خاقانی. ز سبزه یافتند آرامگاهی که جز سوسن نرست از وی گیاهی. نظامی. همیشش سوسن و گل تازه بودی ریاحین بی حد و اندازه بودی. نظامی. ده زبان همچو سوسنی لیکن بر تو از رازها بوند ایمن. کمال الدین اسماعیل. هر دست و هر زبان که دراو نیست نفع خلق غیر از زبان سوسن و دست چنار نیست. مولوی. بس که بودم چون گل نرگس دوروی و شوخ چشم باز یک چندی زبان در کام چون سوسن کشم. سعدی. - سوسن آزاد: نال دمیده بسان سوسن آزاد بنده بر آن فال نال وار نویده. عمارۀ مروزی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 113). برتوان چیدن ز دست سوسن آزادسیم برتوان چیدن ز روی شنبلید زرد زر. فرخی. سوسن آزادو شاخ نرگس بیمار جفت نرگس خوشبوی و شاخ سوسن آزاد یار. منوچهری. و امیر همچنان دستۀ شب بوی و سوسن آزاد نوشتگین را داد و... (تاریخ بیهقی). در بوستان جاه تو شده بنده سوزنی باده زبان چو سوسن آزاد مدح خوان. سوزنی. زبان سوسن آزاد و چشم نرگس را خواص نطق و نظر داد بهر انهی را. انوری. ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد. حافظ. - سوسن آزاده: از زبان سوسن آزاده ام آمد بگوش کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است. حافظ. - سوسن آسمانگونی. رجوع به ایرسا شود. - سوسن ابیض، سوسن آزاد. سوسن سفید. (فرهنگ فارسی معین). - سوسن احمر، گلایول. (فرهنگ فارسی معین). دلبوث است. (تحفۀ حکیم مؤمن). سیف الغراب. دورحوله. سنخار. ماخاریون. - سوسن ازرق، پیلغوش. سوسن آسمانگونی. - سوسن اصفر، سوسن زرد. (فرهنگ فارسی معین). - سوسن الوان، گونه ای سوسن که دارای گلهای درشت و رنگارنگ است. (فرهنگ فارسی معین). - سوسن بری، دلبوث. دور حولی. کسیفون. - سوسن جبلی، شامل راسن و ایرسا است. (فهرست مخزن الادویه). - سوسن چینی، گونه ای سوسن که دارای ساقه های سبز و تند و گلهای لاجوردی است. (فرهنگ فارسی معین). - سوسن ختایی، سوسن چینی. سوسن خوش اندام. سوسن الوان. سوسن ده زبان. - سوسن سفید، سوسن سپید. زنبق. (ریاض الادویه). سوسن آزاد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رازقی. (ابن بیطار) : آن سوسن سپید بشکفته بباغ در یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر. منوچهری. - سوسن سرخ، گلایول. (فرهنگ فارسی معین) : دو لب چو نارکفیده دو برگ سوسن سرخ دو رخ چو نار شکفته دو برگ لالۀ لال. عنصری. - سوسن فرفوری، زنبق ارغوانی. (یادداشت بخط مؤلف). - سوسن کبود، سوسن چینی. (فرهنگ فارسی معین). - سوسن کوهی، راسن: آن قطرۀ باران ز بر سوسن کوهی گویی که ثریاست بر این گنبد دوار. منوچهری. - سوسن گل دراز، سوسن سفید. - سوسن لاجوردی، سوسن چینی. - سوسن نرگس اندر شیراز یک گونه اسپرغم است (که) سوسن نرگس خوانند:. برگش چون برگ سوسن است و میانه چون نرگس. (حدود العالم)
نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش ایذۀ شهرستان اهواز. از 73 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است. جمعیت آن در حدود 12500 تن وقرای مهم آن چلویر، ده کهنه، شب کور، فالح، گچ کان، لولو و ممبین است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش ایذۀ شهرستان اهواز. از 73 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است. جمعیت آن در حدود 12500 تن وقرای مهم آن چلویر، ده کهنه، شب کور، فالح، گچ کان، لولو و ممبین است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
پارچه ای که از پنبه و ابریشم بافند، (ناظم الاطباء)، پارچه ای است محرمات و چارخانه و ریزخط، (لغات دیوان نظام قاری) : دندان از دو رسته بخیۀ پیوسته و زبان از سوزندان سوسی، (دیوان نظام قاری ص 134)
پارچه ای که از پنبه و ابریشم بافند، (ناظم الاطباء)، پارچه ای است محرمات و چارخانه و ریزخط، (لغات دیوان نظام قاری) : دندان از دو رسته بخیۀ پیوسته و زبان از سوزندان سوسی، (دیوان نظام قاری ص 134)
نوعی از بساط و گستردنی که اقسام از ابریشم و ریسمان در آن دوزند. (آنندراج). پارچه های گل دوزی شده را با جامه ای که با بخیۀ نکنده دوخته باشند. (از دیوان البسۀ نظام قاری) ، مسند کوچک، صدر مجلس و محل جلوس مردمان بزرگ و باشأن. (ناظم الاطباء) : در زیر پا ز خار رهم فرش سوزنی بر فرق چتر ابر و به بر طیلسان برف. محمد سعید اشرف (از آنندراج). ، قسمی قفل پیچ. (یادداشت بخط مؤلف)
نوعی از بساط و گستردنی که اقسام از ابریشم و ریسمان در آن دوزند. (آنندراج). پارچه های گل دوزی شده را با جامه ای که با بخیۀ نکنده دوخته باشند. (از دیوان البسۀ نظام قاری) ، مسند کوچک، صدر مجلس و محل جلوس مردمان بزرگ و باشأن. (ناظم الاطباء) : در زیر پا ز خار رهم فرش سوزنی بر فرق چتر ابر و به بر طیلسان برف. محمد سعید اشرف (از آنندراج). ، قسمی قفل پیچ. (یادداشت بخط مؤلف)
شمس الدین تاج الشعرا محمد بن علی سمرقندی. وی در ابتدای جوانی برای تحصیل علم به بخارا رفت و مدتی بتعلیم پرداخت. و بقول عوفی بسبب تعلق خاطر بشاگرد سوزنگری به آموختن آن صنعت مشغول شد. سوزنی معاصر ارسلان خان محمد از آل افراسیاب و سنجر آتسزبن محمد خوارزمشاه بوده است. وی با عمعق، سنایی، انوری، معزی، ادیب صابر و رشیدی معاصر بوده و با بعضی از آنان مهاجات داشته و آنان را به تیغ زبان خود آزرده است. سوزنی شاعر هجا و بدزبان بوده و در هجو معانی خاص ابداع کرده است. قصاید و قطعات وی سهل، صریح و فصیح است. گفته اند که وی در اواخر عمر دست از هجو و هزل کشیده و استغفار کرده است. از دیوان او نسخ متعدد در دست است و در تهران هم بطبع رسیده. وی بسال 562 یا 569 هجری قمری درگذشت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به لباب الالباب عوفی، مقدمۀ دیوان سوزنی چ شاه حسینی، تاریخ ادبیات صفا، تاریخ ادبیات ادوارد براون، مجمع الفصحا ج 1 ص 249 و ریاض العارفین ص 210 شود
شمس الدین تاج الشعرا محمد بن علی سمرقندی. وی در ابتدای جوانی برای تحصیل علم به بخارا رفت و مدتی بتعلیم پرداخت. و بقول عوفی بسبب تعلق خاطر بشاگرد سوزنگری به آموختن آن صنعت مشغول شد. سوزنی معاصر ارسلان خان محمد از آل افراسیاب و سنجر آتسزبن محمد خوارزمشاه بوده است. وی با عمعق، سنایی، انوری، معزی، ادیب صابر و رشیدی معاصر بوده و با بعضی از آنان مهاجات داشته و آنان را به تیغ زبان خود آزرده است. سوزنی شاعر هجا و بدزبان بوده و در هجو معانی خاص ابداع کرده است. قصاید و قطعات وی سهل، صریح و فصیح است. گفته اند که وی در اواخر عمر دست از هجو و هزل کشیده و استغفار کرده است. از دیوان او نسخ متعدد در دست است و در تهران هم بطبع رسیده. وی بسال 562 یا 569 هجری قمری درگذشت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به لباب الالباب عوفی، مقدمۀ دیوان سوزنی چ شاه حسینی، تاریخ ادبیات صفا، تاریخ ادبیات ادوارد براون، مجمع الفصحا ج 1 ص 249 و ریاض العارفین ص 210 شود
جمع واژۀ سانیه. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). المثل: سیر السوانی سفر لاینقطع، یعنی گردش شتر آبکش سفری است که هرگز به آخر نمیرسد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : تا بود سیر سوانی در سفر دور فلک وندر آن دوران نظیر گاو او گاو خراس. انوری
جَمعِ واژۀ سانیه. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). المثل: سیر السوانی سفر لاینقطع، یعنی گردش شتر آبکش سفری است که هرگز به آخر نمیرسد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : تا بود سیر سوانی در سفر دور فلک وندر آن دوران نظیر گاو او گاو خراس. انوری
معاندت و سرکشی و گردنکشی. (ناظم الاطباء). سرکشی. عصیان. (حاشیۀ برهان چ معین). تندی. ناآرامی: رای موافق و نیت و اعتقاد او ازروزگار توسن، برداشت توسنی. منوچهری. گرچه از توسنی چو طالع ماست ما کمند وفا دراندازیم. خاقانی. همه تندی مکن لختی بیارام رها کن توسنی چو من شدم رام. نظامی. توسنی طبع چو رامت شود سکۀ اخلاص به نامت شود. نظامی. رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود
معاندت و سرکشی و گردنکشی. (ناظم الاطباء). سرکشی. عصیان. (حاشیۀ برهان چ معین). تندی. ناآرامی: رای موافق و نیت و اعتقاد او ازروزگار توسن، برداشت توسنی. منوچهری. گرچه از توسنی چو طالع ماست ما کمند وفا دراندازیم. خاقانی. همه تندی مکن لختی بیارام رها کن توسنی چو من شدم رام. نظامی. توسنی طبع چو رامت شود سکۀ اخلاص به نامت شود. نظامی. رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود
به مانک هوو پارسی است خواب آلوده: زن، چشم خفته: زن چرتی چرتباره زنی که بازن دیگر در شوهرمشترک باشند هوو بنانج (دوستانم همه ماننده وسنی شده اند همه زانست که بامن نه درم ماند ونه زر) (عسجدی)
به مانک هوو پارسی است خواب آلوده: زن، چشم خفته: زن چرتی چرتباره زنی که بازن دیگر در شوهرمشترک باشند هوو بنانج (دوستانم همه ماننده وسنی شده اند همه زانست که بامن نه درم ماند ونه زر) (عسجدی)
پارسی تازی گشته سوسن گیاهی است از تیره سوسنیها که جزو گیاهان تک لپه یی جام و کاسه نگین است. گلی است فصلی و دارای گلهای زیبا و درشت به رنگهای مختلف. اصل این گیاه از اروپا و ژاپن و آمریکای شمالی و هیمالیاست. جهت ازدیاد این گیاه معمولا در پاییز پیازهای فرعی را از پیاز اصلی جدا میکنند. و در بهار مجددا میکارند پیلگوش فیلگوش پیلغوش زنبق زشتی. یا سوسن آزاد. سوسن سفید. یا سوسن آسمانگونی. سوسن چینی. یا سوسن ابیض. سوسن سفید. یا سوسن احمر. گلایول. یا سوسن اصفر. سوسن زرد. یا سوسن الوان. گونه ای سوسن که دارای گلهای درشت و رنگارنگ است. اصل این گونه سوسن از ژاپن است سوسن خوش اندام. یا سوسن بری. گونه ای سوسن که دارای گلهای سفید کوچک و بوی بسیار مطبوع است این گونه سوسن که دارای ساقه های سبز تند و گلهای لاجوردی است اصل این گونه سوسن از هیمالیا می باشد سوسن ختایی سوسن لاجوردی ایماروقالس سوسن کبود سوسن آسمان گونی سوسن آسمانجونی. یا سوسن ختایی. سوسن چینی. یا سوسن خوش اندام. سوسن الوان. یا سوسن ده زبان. سوسن سفید. یا سوسن زرد. یکی از گونه های سوسن که داری گلهای طلایی است اصل این سوسن از ژاپن است سوسن اصفر صاری زنبق سوسن ژاپنی، وج. یا سوسن ژاپنی. سوسن زرد. یا سوسن سرخ. گلایول. یا سوسن سفید. سوسنی که دارای گلهای سفید است این گونه را به مناسبت زیبایی خاصی که دارد بیشتر پرورش میدهند سوسن آزاد سوسن ابیض سوسن ده زبان سوسن گل دراز. توضیح وجه تسمیه ده زبان به این جهت است که کاسبرگها نیز همانند گلبرگها سفید و مشابه آنهایند و با توجه به این که تعدار هر یک 5 عدد است بدین نام موسوم شده. یا سوسن کبود. سوسن چینی. یا سوسن گل دراز. سوسن سفید. یا سوسن لاجوردی. سوسن چینی. یا سوسن و سیر. ناسازگاری عدم موافقت (مثلا بین آب و آتش)
پارسی تازی گشته سوسن گیاهی است از تیره سوسنیها که جزو گیاهان تک لپه یی جام و کاسه نگین است. گلی است فصلی و دارای گلهای زیبا و درشت به رنگهای مختلف. اصل این گیاه از اروپا و ژاپن و آمریکای شمالی و هیمالیاست. جهت ازدیاد این گیاه معمولا در پاییز پیازهای فرعی را از پیاز اصلی جدا میکنند. و در بهار مجددا میکارند پیلگوش فیلگوش پیلغوش زنبق زشتی. یا سوسن آزاد. سوسن سفید. یا سوسن آسمانگونی. سوسن چینی. یا سوسن ابیض. سوسن سفید. یا سوسن احمر. گلایول. یا سوسن اصفر. سوسن زرد. یا سوسن الوان. گونه ای سوسن که دارای گلهای درشت و رنگارنگ است. اصل این گونه سوسن از ژاپن است سوسن خوش اندام. یا سوسن بری. گونه ای سوسن که دارای گلهای سفید کوچک و بوی بسیار مطبوع است این گونه سوسن که دارای ساقه های سبز تند و گلهای لاجوردی است اصل این گونه سوسن از هیمالیا می باشد سوسن ختایی سوسن لاجوردی ایماروقالس سوسن کبود سوسن آسمان گونی سوسن آسمانجونی. یا سوسن ختایی. سوسن چینی. یا سوسن خوش اندام. سوسن الوان. یا سوسن ده زبان. سوسن سفید. یا سوسن زرد. یکی از گونه های سوسن که داری گلهای طلایی است اصل این سوسن از ژاپن است سوسن اصفر صاری زنبق سوسن ژاپنی، وج. یا سوسن ژاپنی. سوسن زرد. یا سوسن سرخ. گلایول. یا سوسن سفید. سوسنی که دارای گلهای سفید است این گونه را به مناسبت زیبایی خاصی که دارد بیشتر پرورش میدهند سوسن آزاد سوسن ابیض سوسن ده زبان سوسن گل دراز. توضیح وجه تسمیه ده زبان به این جهت است که کاسبرگها نیز همانند گلبرگها سفید و مشابه آنهایند و با توجه به این که تعدار هر یک 5 عدد است بدین نام موسوم شده. یا سوسن کبود. سوسن چینی. یا سوسن گل دراز. سوسن سفید. یا سوسن لاجوردی. سوسن چینی. یا سوسن و سیر. ناسازگاری عدم موافقت (مثلا بین آب و آتش)