جدول جو
جدول جو

معنی سوزنبان - جستجوی لغت در جدول جو

سوزنبان
آنکه در راه آهن بر سر دو راهی و ایستگاه موظف است که ریلها را برای عبور قطار وصل یا قطع کند
فرهنگ لغت هوشیار
سوزنبان
مسئول ریل راه آهن
تصویری از سوزنبان
تصویر سوزنبان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوزندان
تصویر سوزندان
ظرف کوچک استوانه شکل که در آن سوزن بگذارند، جای سوزن
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در راه آهن بر سر دوراهی یا ایستگاه مامور قطع یا وصل کردن ریل ها پیش از عبور قطار می باشد
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی گشته سورنجان سنبلید از گیاهان گل حضرتی. یا سورنجان مصری. شنبلید. توضیح در کتب مختلف دو لغت سورنجان مصری و سورنجان - را که دو گیاه مختلف و از دو تیره اند - با یکدیگر خلط و اشتباه کرده یکی را به جای دیگر گرفته اند. برای شرح بیشتر به گل حضرتی و شنبلید رجوع شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سورنجان
تصویر سورنجان
گیاهی پیازدار، با شاخه های کوتاه، گل های زرد یا بنفش کوچک و برگ های دراز و باریک که پیاز آن دارای موسیلاژ، آمیدون، قند، تانن و ماده ای سمی به نام کولشیسین است و در طب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرجنبان
تصویر سرجنبان
((~. جُ))
بزرگتر صنف یا طایفه، سردسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرجنبان
تصویر سرجنبان
بزرگ تر صنف یا طایفه، سردسته، مرد متنفذ، معروف و مشهور، سرزنده
فرهنگ فارسی عمید
دربان حاجب، نگهبان بارگاه شاهان و امیران پاسبان، سرهنگ، چاوش، جلاد
فرهنگ لغت هوشیار
نفع و سود سود و زیان: و نماز دیگر این قوم نزدیک امیر محمد رسیدند... و حدیث سوزیان فراموش کرد، نفع منفعت، نیک و بد، مال سرمایه، راز سر ما فی الضمیر، نام و ننگ، نام، سوغات ارمغان، غمخوار مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
آه و ناله ای که در دل اثر کند و دلرا بسوزاند با سوز دارای سوزش، آه و ناله ای که در دل اثر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزیان
تصویر سوزیان
نفع و ضرر، مال و سرمایه، کنایه از راز، سر، برای مثال قلم دو زبان است و کاغذ دو روی / نباشند محرم دراین سوزیان (کمال الدین اسماعیل - ۳۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوزبان
تصویر یوزبان
تربیت کننده و نگهبان یوز، یوزبند، یوزدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزبان
تصویر روزبان
دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، پردگین، حاجب، سادن، ایشیک آقاسی، آغاجی
نوبتی
فرهنگ فارسی عمید
چرم یا نواری که در زیر دم ستوران جا دهند پاردم: چو خر ندارم و خر بنده نیستم ای جان، من از کجا غم پالان و گوزبان ز کجا ک (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهدارنده یوزها، مامور تربیت و حفاظت یوزها کسی که از یوزهای شکاری محافظت می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزبان
تصویر روزبان
حاجب، دربان، چاوش، جلاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزیان
تصویر سوزیان
((زَ دِ یا دَ))
نفع و ضرر، مال و سرمایه، نیک و بد، راز، نام وننگ، سوغات، مهربان، غمخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزناک
تصویر سوزناک
دارای سوز و سوزش، کنایه از ویژگی آه و ناله ای که در دل اثر کند و دل را بسوزاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
(دخترانه)
سوزنده، ملتهب، سوزاننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده محرق، ملتهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده، ملتهب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده، درحال سوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
Blazing, Blistering, Burning, Scalding, Scorching, Searing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
пылающий , палящий , горящий , обжигающий
دیکشنری فارسی به روسی
палаючий , палючий , обпікаючий , палаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
płonący, palący, parzący
دیکشنری فارسی به لهستانی
炽热的 , 灼热的 , 燃烧的 , 灼热的 , 炎热的
دیکشنری فارسی به چینی
ardente, abrasador, escaldante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ardente, rovente, bollente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
brandend, verbrand, kokend
دیکشنری فارسی به هلندی
जलता हुआ , झुलसा हुआ , झुलसाने वाला , प्रचंड , जलता हुआ
دیکشنری فارسی به هندی