ترکیب کلر و جیوۀ دوظرفیتی که سفید رنگ، بی بو و بسیار سمّی است و برای ضدعفونی کردن زخم ها، از بین بردن قارچ ها و حشره ها و نیز در صنعت چاپ بر روی پارچه کاربرد دارد
ترکیب کلر و جیوۀ دوظرفیتی که سفید رنگ، بی بو و بسیار سمّی است و برای ضدعفونی کردن زخم ها، از بین بردن قارچ ها و حشره ها و نیز در صنعت چاپ بر روی پارچه کاربرد دارد
چیزی که آتش در آن افتاده، آتش گرفته، کنایه از محنت کشیده و آزاردیده، کنایه از کسی که عشق و سوزی داشته باشد، جسمی سیاه رنگ که از دود تریاک در حقۀ وافور جمع می شود وبعد آن را تبدیل به شیره می کنند، از گنج های خسروپرویز، برای مثال دگر گنج کش خواندی سوخته / کزآن گنج بود کشور افروخته (فردوسی - ۸/۲۹۷)، کنایه از پررنگ، تیره
چیزی که آتش در آن افتاده، آتش گرفته، کنایه از محنت کشیده و آزاردیده، کنایه از کسی که عشق و سوزی داشته باشد، جسمی سیاه رنگ که از دود تریاک در حقۀ وافور جمع می شود وبعد آن را تبدیل به شیره می کنند، از گنج های خسروپرویز، برای مِثال دگر گنج کش خواندی سوخته / کزآن گنج بُود کشور افروخته (فردوسی - ۸/۲۹۷)، کنایه از پررنگ، تیره
شهری در کشور بلژیک (فلاندر غربی) که بر کنار لیس واقع است و 43500 تن سکنه دارد. در این شهر کارخانه های پارچه بافی، تهیۀ نخهای پنبه ای و کلاه سازی دایر است. در سال 1302 میلادی در جنگ مهمیز طلائی ها به دست فلاماندها افتاد. (از لاروس)
شهری در کشور بلژیک (فلاندر غربی) که بر کنار لیس واقع است و 43500 تن سکنه دارد. در این شهر کارخانه های پارچه بافی، تهیۀ نخهای پنبه ای و کلاه سازی دایر است. در سال 1302 میلادی در جنگ مهمیز طلائی ها به دست فلاماندها افتاد. (از لاروس)
دهی است از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 20 هزارگزی شمال خاوری سردشت، در مسیر راه شوسۀ سردشت بمهاباد. کوهستانی و جنگلی، و معتدل و سالم است. آب آن از رود خانه سردشت، و محصول آن غلات و توتون و حبوبات است، 253 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی جاجیم بافی در آن معمول است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 20 هزارگزی شمال خاوری سردشت، در مسیر راه شوسۀ سردشت بمهاباد. کوهستانی و جنگلی، و معتدل و سالم است. آب آن از رود خانه سردشت، و محصول آن غلات و توتون و حبوبات است، 253 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی جاجیم بافی در آن معمول است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، در جنوب آبادی فوجم، در دشت معتدل هوائی واقع است و 165 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گرگان، محصولش غلات و حبوبات و صیفی، شغل مردمش زراعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، در جنوب آبادی فوجم، در دشت معتدل هوائی واقع است و 165 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گرگان، محصولش غلات و حبوبات و صیفی، شغل مردمش زراعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
جای بودن و خانه. (آنندراج) : لیک اگر یورتگه ز عز سازند هم از او خرگهیت پردازند. سنایی. از پناه حق حصاری به ندید یورتگه نزدیک آن دز برگزید. مولوی. ، بعضی به معنی جای و چوکی نوشته. (از آنندراج). و رجوع به یورت و یورد شود
جای بودن و خانه. (آنندراج) : لیک اگر یورتگه ز عز سازند هم از او خرگهیت پردازند. سنایی. از پناه حق حصاری به ندید یورتگه نزدیک آن دز برگزید. مولوی. ، بعضی به معنی جای و چوکی نوشته. (از آنندراج). و رجوع به یورت و یورد شود
صاحب بخشایش: فقل ربّکم ذورحمه واسعه. (قرآن 6 / 147) ، پس بگو پروردگار شما صاحب بخشایش است وسعت دهنده. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 345). و رجوع به صفحۀ 350 همان جلد شود
صاحب بخشایش: فقل ربّکم ذورحمه واسعه. (قرآن 6 / 147) ، پس بگو پروردگار شما صاحب بخشایش است وسعت دهنده. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 345). و رجوع به صفحۀ 350 همان جلد شود
نوعی از رفتار اسب (ظاهراً از یورمق یا یورتمق ترکی به معنی اعیاء و خسته کردن). (یادداشت مرحوم دهخدا). یرتمه. چهارنعل رفتن اسب. (ناظم الاطباء). از مصطلحات اسب تازان باشد. (آنندراج). نوعی راه رفتن اسب که آن را یرغه نیز گویند. (فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به یرتمه شود. - یورتمه آمدن، چهارنعل آمدن. (ناظم الاطباء). - یورتمه رفتن، چهارنعل دویدن. (ناظم الاطباء). - ، اسب را به شتاب به نوع یورتمه بردن. ، رفتار به شتاب
نوعی از رفتار اسب (ظاهراً از یورمق یا یورتمق ترکی به معنی اعیاء و خسته کردن). (یادداشت مرحوم دهخدا). یرتمه. چهارنعل رفتن اسب. (ناظم الاطباء). از مصطلحات اسب تازان باشد. (آنندراج). نوعی راه رفتن اسب که آن را یرغه نیز گویند. (فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به یرتمه شود. - یورتمه آمدن، چهارنعل آمدن. (ناظم الاطباء). - یورتمه رفتن، چهارنعل دویدن. (ناظم الاطباء). - ، اسب را به شتاب به نوع یورتمه بردن. ، رفتار به شتاب
ترکی مشت ترکی مشت هنگامی که سرشست از میان دو انگشت دیگر بیرون آمده باشد ضربتی که با مشت بسته زنند در حالی که سر انگشت از میان دو انگشت سبابه و وسطی بیرون آمده باشد
ترکی مشت ترکی مشت هنگامی که سرشست از میان دو انگشت دیگر بیرون آمده باشد ضربتی که با مشت بسته زنند در حالی که سر انگشت از میان دو انگشت سبابه و وسطی بیرون آمده باشد
هر چیز آتش گرفته محترق، آزار کشیده محنت رسیده (از حوادث دوران عشق)، لته ورکوی آتش گرفته که بدان آتش از آتش زنه گیرند حراقه، (در عثمانی) طالب علم، جمع سوختگان، محترق سوختنن، ثفل شراب
هر چیز آتش گرفته محترق، آزار کشیده محنت رسیده (از حوادث دوران عشق)، لته ورکوی آتش گرفته که بدان آتش از آتش زنه گیرند حراقه، (در عثمانی) طالب علم، جمع سوختگان، محترق سوختنن، ثفل شراب
نوعی از رفتار اسب، چهار نعل رفتن اسب رفتاربه شتاب، نوعی راه رفتن اسب که آن را یرغه نیز گویند. یا یورتمه رفتن، اسب را بشتاب بنوع یورتمه بردن، ترکی لکه، رهوار
نوعی از رفتار اسب، چهار نعل رفتن اسب رفتاربه شتاب، نوعی راه رفتن اسب که آن را یرغه نیز گویند. یا یورتمه رفتن، اسب را بشتاب بنوع یورتمه بردن، ترکی لکه، رهوار