- سوای
- بجز، مگر
معنی سوای - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیروهای
آواه، آوه، آوخ خ
پرسش
سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
بند نامه در گذشته ریسمانی بر نامه می پیچیدند تا بیگانه آن را نگشاید
خانه، دار، منزل
سوگوار ماتم زده
بازاری منسوب به سوق بازاری
سرخ رنگ، گل سرخ
منسوب به سو از مردم سو
جامسه ژاژاک لوبیای چینی از گیاهان پشمه لوبیا (گویش گیلکی)
ترکی آبدار، میفروش
در بازی الک و دولک به موقعی اطلاق شود که ضمن پرتاب دولک با الک تلاقی نکند در این صورت یک امتیاز بد به حساب آرند
برهنگی، رسوایی، جهمرزی (زنا)، بد خویی
بها و قیمت، بها کردن متاع
دندان مال رفان (مسواک) چوب دندان مال مسواک
جمع ساقیه، خرجوی ها، کناد ها (قنوات)، تالاب ها جمع ساقیه بر که ها، جویها نهرها، قناتها
مرگا مرگ، ستور میری
اندوه زدای
نام بتی، پاره ای از شب
تبریزی از درختان
راکب، کسی که بر روی اسب و ستوران دیگر نشیند
کالبد تن، کره زمین، و بمعنای سیاهی
آب و گل تنک
گل و لای
آهسته رفتن نرم رفتن
جمع سابیاء، زهپوسته ها یارک ها
ساقیه، ساقی، نهر کوچک، جوی خرد، آبراهه
سوار شدن، عمل سوار شدن بر مرکب، مقابل باری، اسب و استر و هر مرکبی که بر آن سوار شوند
پرسش، طلب کردن، درخواست کردن، درخواست، گدایی
سؤال و جواب: پرسش و پاسخ، در ادبیات در فن بدیع شاعر در یک یا چند بیت مضمونی را به طریق سؤال و جواب بیان کند، مراجعهبرای مثال گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید / گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید (حافظ - ۴۷۰)
سؤال و جواب: پرسش و پاسخ، در ادبیات در فن بدیع شاعر در یک یا چند بیت مضمونی را به طریق سؤال و جواب بیان کند، مراجعه