جدول جو
جدول جو

معنی سواکن - جستجوی لغت در جدول جو

سواکن
(سَ کِ)
جزیره ای به خلیج عربستان. (نخبه الدهر دمشقی). شهر مشهوری است در ساحل بحرالحار که لنگرگاه است برای کشتی هائی که از جده می آیند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
سواکن
(سَکِ)
جمع واژۀ ساکنه. به معنی باشندگان. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
سواکن
جمع ساکنه، باشندگان ماند گاران، خموشان وات ها (حروف) جمع ساکنه بدون حرکت (حرف) بی حرکت مقابل متحرک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوان
تصویر سوان
(دخترانه و پسرانه)
نام دریاچه ای در ارمنستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سواک
تصویر سواک
چوبی که به دندان ها بمالند و با آن دندان ها را پاک کنند، مسواک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
بی حرکت، بی صدا، آرمیده، آرام، باشنده و جای گرفته در خانه یا مقامی، در علوم ادبی ویژگی حرف غیرمتحرک
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کُ)
غلیواژ. (آنندراج). زغن و غلیواج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ سِ)
حومانه است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(سَکَ / کِ دَ / دِ)
دواکننده. دواساز. چاره ساز. شفابخش. شفاده. (یادداشت مؤلف) :
بازدار ای دواکن دل من
از زمین بوس هر کسی گل من.
نظامی.
رجوع به دوا کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
بی حرکت، ایستاده، متوقف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواک
تصویر سواک
دندان مال رفان (مسواک) چوب دندان مال مسواک
فرهنگ لغت هوشیار
وا کننده باز کننده. یا در واکن. ابزاری که در قوطی و بطری و مانند آنرا باز کند. یا در بطری واکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
((کِ))
بی حرکت، مقیم، سکونت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سواک
تصویر سواک
((س))
مسواک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
باشنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
Inhabitant, Occupant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
habitant, occupant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
निवासी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
ผู้อาศัย , ผู้อยู่อาศัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
mkaazi, mkazi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
sakin, oturan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
住民 , 居住者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
תושב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
주민 , 거주자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
penghuni
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
Bewohner
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
inwoner, bewoner
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
habitante, ocupante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
abitante, occupante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
habitante, ocupante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
居民 , 居住者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
mieszkaniec
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
житель , мешканець
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
житель , жилец
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
বাসিন্দা
دیکشنری فارسی به بنگالی