جدول جو
جدول جو

معنی سواغ - جستجوی لغت در جدول جو

سواغ
اندوه زدای
تصویری از سواغ
تصویر سواغ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوان
تصویر سوان
(دخترانه و پسرانه)
نام دریاچه ای در ارمنستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوال
تصویر سوال
پرسش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رواغ
تصویر رواغ
پویه، ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراغ
تصویر سراغ
نشان پای و طلب کردن و جستن گرفتن و برداشتن، بمعنی تلاش اثر و خبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوابغ
تصویر سوابغ
جمع سابغه، زره های گشاد زره های فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوای
تصویر سوای
بجز، مگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواه
تصویر سواه
برهنگی، رسوایی، جهمرزی (زنا)، بد خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوام
تصویر سوام
بها و قیمت، بها کردن متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواک
تصویر سواک
دندان مال رفان (مسواک) چوب دندان مال مسواک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواف
تصویر سواف
مرگا مرگ، ستور میری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواع
تصویر سواع
نام بتی، پاره ای از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواس
تصویر سواس
تبریزی از درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوار
تصویر سوار
راکب، کسی که بر روی اسب و ستوران دیگر نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواد
تصویر سواد
کالبد تن، کره زمین، و بمعنای سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواخ
تصویر سواخ
گل و لای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواج
تصویر سواج
آهسته رفتن نرم رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صواغ
تصویر صواغ
صیّاغ، ریخته گر، سخن پرداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوال
تصویر سوال
پرسش، طلب کردن، درخواست کردن، درخواست، گدایی
سؤال و جواب: پرسش و پاسخ، در ادبیات در فن بدیع شاعر در یک یا چند بیت مضمونی را به طریق سؤال و جواب بیان کند، مراجعه برای مثال گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید / گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید (حافظ - ۴۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراغ
تصویر سراغ
نشان، علامت، نشان پای، پرسش از جا و مکان کسی
به سراغ کسی یا چیزی رفتن: پی او رفتن و آن را جستجو کردن
سراغ گرفتن: کسی یا چیزی را جستجو کردن و جا و مکان او را از دیگران پرسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوار
تصویر سوار
کسی که بر روی اسب یا مرکب دیگر قرار دارد، کسی که داخل وسیلۀ نقلیه یا آسانسور قرار دارد، سرنشین،
در ورزش شطرنج هر یک از مهره ها غیر از پیاده و شاه، نصب شده، کنایه از مسلط، غالب،
در امور نظامی هر یک از سربازان سواره نظام، کنایه از دلاور، پهلوان
سوار شدن: بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن، برنشستن
سوار کردن: کسی را بر مرکب نشاندن، بر نشاندن، جا دادن چیزی بر روی چیز دیگر مثل جای دادن نگین بر روی انگشتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوام
تصویر سوام
گله و رمۀ گاو و گوسفند و اسبان و شتران در حال چریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سواد
تصویر سواد
توانایی خواندن و نوشتن، مجموعۀ آگاهی ها از چیزی، معلومات، منسوخ، رونوشت، مسوده،
پیرامون شهر و حوالی آن، سیاهی شهر از دور،
کنایه از گروهی از مردم، جماعت، مقابل بیاض، سیاهی، سرزمین، مملکت
سواد اعظم: شهر بزرگ، پایتخت
سواد داشتن: باسواد بودن، توانایی خواندن و نوشتن داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صواغ
تصویر صواغ
دروغ پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاغ
تصویر ستاغ
شتر شیردهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستاغ
تصویر ستاغ
((س))
کره اسب که هنوز بر پشتش زین نگذاشته باشند، اسب نازاینده، زن نازا، عقیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراغ
تصویر سراغ
((سُ))
نشان، علامت، نشان و ردّ پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوال
تصویر سوال
((سُ))
پرسش، درخواست، تقاضا، جمع سؤالات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سواک
تصویر سواک
((س))
مسواک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوار
تصویر سوار
((س))
دستبند زنانه، دست برنجن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوار
تصویر سوار
((سَ))
کسی که بر روی اسب و مانند آن نشیند و از جایی به جایی رود، مسلط، چیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سواد
تصویر سواد
سیاهی، نوشته، رونوشت، شبح، سیاهی شهر که از دور دیده شود، در فارسی به معنای خواندن و نوشتن، معلومات، آگاهی های علمی و ادبی
سواد کسی نم کشیدن: کنایه از سواد درستی نداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سواء
تصویر سواء
((سَ))
وسط، میانه، یکسان، برابر، جز، مگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوار
تصویر سوار
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارج، دست برنجن، ایّاره، یاره، دستیاره، اورنجن، دستینه، برنجن، ورنجن، آورنجن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاغ
تصویر ستاغ
ویژگی کره اسبی که هنوز زین بر پشتش نگذاشته باشند، برای مثال بشوی نرم هم بصیر و درم / چون به زین و لگام تندستاغ (شهید بلخی - لغت فرس - ستاغ)، نازا، سترون
فرهنگ فارسی عمید