- سوارک
- سوار کوچک. یا سوارک آب
معنی سوارک - جستجوی لغت در جدول جو
- سوارک
- حباب، دوستی، عشق، محبوب ، دیو، شیطان، مار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرسشک
مهمانی در شب که همراه با موسیقی و رقص است
سوار شدن، عمل سوار شدن بر مرکب، مقابل باری، اسب و استر و هر مرکبی که بر آن سوار شوند
کسی که سوار بر اسب یا مرکب دیگر باشد، سوار، در حال سوار بودن، به حالت سواری
جمع عارک، دشتانان، زنان حائض
Horsemanship
верховая езда
Reitkunst
верхова їзда
jeździectwo
equitação
equitazione
equitación
équitation
paardrijden
घुड़सवारी
berkendara kuda
فنّ ركوب الخيل
רכיבה על סוסים
at biniciliği
upandaji farasi
การขี่ม้า
ঘোড়সওয়ারি
سواری
دندان مال رفان (مسواک) چوب دندان مال مسواک
راکب، کسی که بر روی اسب و ستوران دیگر نشیند
سار، پرنده ای کوچک و سیاه رنگ و حلال گوشت و بزرگ تر از گنجشک، شارک، شارو، شار، ساروک، سارج، ساری، ساسر