ترجمه سواری به پرتغالی - دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با سواری
سواری
- سواری
- سوار شدن، عمل سوار شدن بر مرکب، مقابلِ باری، اسب و استر و هر مرکبی که بر آن سوار شوند
فرهنگ فارسی عمید
سواری
- سواری
- سوار بودن، تسلط، چیرگی، اتومبیل های سبک، اتومبیل های غیر از کامیون و باربری
فرهنگ فارسی معین